مجله کودک 25 صفحه 13
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 25 صفحه 13

و می­دوید این طرف و می­دوید آن طرف. بعضی وقتها هم دستش را می­کرد توی آب و یک چیزهایی برمی­داشت و می­خورد. شیر هم نمی­خورد. بعد یکدفعه روی دو تا پایش ایستاد و دستهایش را مالید به هم و به من و محمدحسین نگاه کرد. آن نی­نی یک جوری بود، زشت نبود، خوشگل هم بود، ولی صورتش خارخاری داشت. خارخاری­اش با صورت بابایی فرق داشت. خارخاری­هایش چند تا بیشتر نبودند و خیلی هم بلند بودند. محمدحسین گفت: «من هم می­خوام برم آب بازی. مامانی این نی­نی که از ما کوچکتره گذاشته بره.» گفتم:»محمد حسین چرا صورت این نی نی مثل بابایی خار خاری داره؟» محمد حسین خوب به آن نی­نی توی آب نگاه کرد که باز داشت این طرف و آن طرف می­رفت و بعضی وقت­ها هم یکدفعه می­رفت توی یک سوراخی که آنجا بود، بعد می­آمد بیرون. محمدحسین گفت: «شاید او وقتی به دنیا اومده، یک کمی آدم بزرگ بوده. منم می­خوام مثل او آب بازی کنم.»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 25صفحه 13