داستانهای عامیانه
تلخیص وتصرف از اوسنه های پهلوانی تغزلی
سمیرا یحیائی
پری چاه
بازرگانی نذر کرد که اگر به ثروث زیادی برسد ، هرسال گوسفندی قربانی کند. پس از چند سال او به آنچه خواسته بود رسید ، اما نذر خود را ادا نکرد. تا اینکه بیمارشد و از دنیا رفت و تمام ثروتش به پسرش شیردل رسید. پس از چندی ، دوستان شیردل به سراغش آمدند و گفتند بیا قرعه بیاندازیم و به هرکه افتاد ، چهل شب و روز جشن و مهمانی بگیرد. او هم پذیرفت و تمان ثروت پدرش را در عرض چهل شب به باد داد.
شب بعد که حتی نانی برای خوردن نداشت به ماردش گفت : «مادر ، پدر چگونه آن همه مال و ثروت جمع کرده بود؟»
مادر گفت : «پدرت از راه ماهی گیری شروع کرد و کم کم به کار تجارت رو کرد و ثروتمند شد. شیردل گفت : مادر قالب و چنگگ ماهی گیری پدر را بیاور تا فردا سپیده نزده به کنار رودخانه بروم.»
فردا او رفت و ماهی خوش خط و خالی صید کرد و تصمیم گرفت آن را به شاه بفروشد. شاه هم شادمان شد و ماهی را در حوض کاخ رها کرد و به وزیرش دستور داد در عوض ماهی به او طلا بدهد. وزیر که از شیردل خوشش نیامده بود ، با
نوجوانان
دوست
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 29صفحه 4