مجله نوجوان 29 صفحه 10
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 29 صفحه 10

یاد دوست میلاد دوست... آن کودک شیرین آفتاب بهاری بر دیوار کاهگلی خانه های خمین بوسه می زد. شاخه های سبز درختان از بالای دیوارها خم شده و بر کوجه ها سایه انداخته بودند. ننه خاور ، آرام آرام ایوان ِخانه را جارو می کرد. در چشمهای آبی او غم بزرگی موج می زد. چند روز پیش ، نوزادش تب کرده و از دنیا رفته بود. احساس کرد که درد سنگینی روی دلش نشسته است. آه تلخی کشید. ناگهان صدای درِ چوبی خانه آمد. حاج میرزا نشسته بود. به مهربانی گفت : آقا مصطفی از من خواست تا از شما بپرسم که حاضری روح الله را شیر بدهی؟ انگار شیر مادرش کم است لبخند محرونی بر لبهای خشکیده ننه خاور نشست. - چرا حاضر نباشم؟ حاج میرزا لبخندی زد. به تُندی بازگشت و با گامهای بلند از خانه بیرون رفت. لحظه ها گذشت. ناگهان صدای گریه نوزاد به انتظار ننه خاور پایان داد. حاج میرزا همراه با آقا مصطفی - با آن صورت نورانی و ریش بلندش - آمد. آقا مصطفی نوزادی را در بغل داشت که در پارچه پیچیده شده بود. ننه خاور سلام کرد. همسرش نوزاد را گرفت و به دست او سپرد. ننه خاور به اتاق رفت. با گوشه روسری ، عرق از پیشانی پاک کرد. در زیر نور طلایی خورشید ، صورت شیرین کودک را دید. گونه های لطیف و دستهای کوچکش را بوسید. نوزاد بوی گل می داد. شیرنی آن لحظه ها ، تلخی خاطره چند روز پیش از را از یادش بُرد. از آن روز به بعد ، روح الله کوچک با گهواره و لباسهایش ، مهمان ننه خاور بود. در آن لحظه شاید در جهان ننه خاور جوانه می زد و تا دل آسمانها بالا می رفت. نوجوانان دوست

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 29صفحه 10