مجله نوجوان 98 صفحه 25
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 98 صفحه 25

شعر شعرهایی از افشین علاء در خیابان پیرمرد گدا پول می خواست در فضای شلوغ خیابان چند تا مرد خوابیده بودند دور فواره ها ، توی میدان اردکی توی جوی خیابان داشت می شست بال و پرش را دختری می کشید اشکریزان گوشۀ چادر مادرش را جمعیت هر طرف موج می زد توی میدان ، کنار مغازه سخت پیچیده بود آن طرفها بوی شیرینی و کیک تازه دخترک همچنان گریه می کرد در دلش از خدا پول می خواست هیچ کس اعتنایی نمی کرد پیرمرد گدا پول می خواست وقتی که نان گران است این روزها که بابا دائم به فکر کار است تا خرج ما در آید در رنج بی شمار است وقتی که از سر برج می نالد از اجاره آرامشی ندارد در خانه و اداره وقتی که پول بابا در جیب دیگران است وقتی که سفره خالسیت وقتی که نان گران است وقتی که این همه درد در قلب پاک باباست اوقات تلخی اش هم مانند مهر ، زیباست

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 98صفحه 25