مجله نوجوان 98 صفحه 24
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 98 صفحه 24

اسبهای عالم ادب در شعرهایی که از انتظار حضرت موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف سخن می گوید اسب عنصری نمادین به حساب می آید و بسیاری از شاعران طلیعه ظهور را با طراحی از مردی سوار بر اسب به تصویر کشیده اند . من از این دور می بینم سواری را و اسبی را افق ها سبز در سبزند و او فانوس در دست است و اسب در شعرهای عاشورایی نیز سهم فراوانی دارد و شاعران در به تصویر کشیدن صحنه های عاطفی ظهر عاشورا از ذوالجناح ، اسب حضرت سیدالشهداء سخنهای فراوانی گفته اند . شاعران دفاع مقدس نیز در شعرهای خود از اسب به عنوان نمادی از جنگاوری بهره های فراوانی گرفته اند : جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم کربلا منتظر ماست بیا تا برویم ذوالجناح بهشت را می خواهد چه کند اسبی که صحرای کربلا را در گلگون ترین روز تاریخ در نوردیده است . به چه چیز دیگری در عرش مباهات می کند اسبی که سر و قامت سالار شهیدان را بر پشت خود سوار کرده است . تاریخ از زانوان خسته و دل بیتابش در وداع با سالار شهیدان چیزی می تواند بنگارد . او را جز دوالجناح نمی توان نامید که به حقیقت صاحب بال است مگر بدون بال می شود اینگونه تاریخ پر از اشتیاق شیعۀ عاشورایی را در نوردید . نام اسب های گوناگون در زبان فارسی · باره یا بارگی که به اسب باربر گفته می شود . · بالاد و بالاده ، به اسب تندرو و یا اسب یدکی گفته می شود . · وز ، به اسب نیله (کبودرنگ) گفته می شود . · توسن ، اسب سرکش را می گویند . · جُرده : به اسب اخته می گویند . · چرمه : به اسب سپید یا اسبی که دست و پایش سپید باشد گفته می شود . · خنگ ، اسب سپید را می گویند . · سمند ، اسب زرد را می گویند . · نَوَند : اسب تندرو را می گویند . · یَکران : اسب نژاده و نجیب را گویند . عمر خیام در کتاب نوروزنامه نام گونه های اسب را چنین بیان می کند : · الوس چرمه ، سرخ چرمه ، تازی چرمه ، خنگ ، باد خنگ ، مگس خنگ ، سبز خنگ ، پیسه کمیت ، کمیت ، شبدیز ، خورشید، گور سرخ ، زردرخش ، سیارخش ، خرماگون ، چشینه ، شولک ، پیسه ، ابرگون ، خاک رنگ ، دیزه ، بهگون ، ، میگون ، بادروی ، گلگون ، ارغون ، بهارگون ،آبگون، نیلگون، ابرکاس ، باوبار ، سپید زرده ، بورساز، بنفشه گون ، ادس ، زاغ چشم ، سبزپوست سیمگون ، ابلق ، سپید ، سمند [1] واژه شناسی : اسب را در پارسی میانه و اوستایی نیز اَسپ asp می گفتند نامهای بسیاری از بزرگان ایرانی را در روزگار باستان دارای پسوند ـ اسپ بوده است ( مانند گشتاسپ ، ارجاسپ ، گرشاسپ ، جاماسپ ، لهراسپ و . . .)

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 98صفحه 24