مجله نوجوان 104 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 104 صفحه 4

داستان همسر آقای جان روزیتر نویسنده : چارلز جی نوریس مترجم : دلارام کار خیران یکی از دیدنی ترین نقاط آمریکا ، قسمتی ساحلی است و از آن دیدنی تر ، فروشگاه بزرگ ویدنی است که در کنار ساحل قرار دارد . فروشگاه ویدنی از یک سالن خرید و فروش سهام و یک رستوران تشکیل شده است . جایی که همة کسانی که برای تعطیلات به ساحل رفته اند ، حداقل یک بار به آن سر زده اند . هیچ هتل یا رستورانی در فرانسه ، آلمان و اسپانیا وجود ندارد که غذای آن با غذای ویدنی قابل مقایسه باشد . در رستوران ویدنی ، هیچ فهرست غذایی وجود ندارد . شما فقط باید تصمیم بگیرید که چه میل دارید ، چند دقیقة بعد همان غذا سر میز شما حاضر است . از سوپ اردک گرفته تا خوراک زبان شترمرغ ! البته معمولاً دفعات اولی که به ویدنی می روید ، نمی فهمید چه می خورید چون آنقدر آدمهای درست و حسابی و هنرپیشه های معروف به آنجا سر می زنند که هوش و حواس برای کسی باقی نمی ماند . بعد از نهار ، میز بزرگی پر از دسر های رنگارنگ چیده می شود و بعد از آن آدم ها برای خرید سهام وارد بازار می شوند . نکته اینجاست که بازار سهام ویدنی ، حالت قرعه کشی و شانسی دارد . آدم ها روی قیمت سهام شرط بندی می کنند و برندة شرط بندی ، صاحب پول سهام می شود . حوالی ساعت دو بعد از ظهر ، سالن تقریباً پر است و ساعت 3 جای نشستن پیدا نمی شود . برایم خیلی خوشحال کننده بود که بالاخره فرصت پیدا کردم تا آقای ویدنی را از نزدیک ببینم . اتاق کار ویدنی ، دفتر کوچکی بود که به زحمت برای میز کنفرانس بزرگ قدیمی او ، جا داشت . دو صندلی چوبی و یک گاو صندوق تنها اشیای موجود در این اتاق بودند . ویدنی ، مردی با چانه ای مربعی و چشمانی سرد بود . خیلی بی احساس به نظر می رسید؛ بی احساس تر از آنچه انتظار داشتم . بازار بورس برای او تجارت پر سودی بود و او به خوبی از پس آن برآمده بود . درآمد او در پایان هر فصل سال به دو میلیون دلار می رسید ، یعنی رقمی شبیه به درآمد بازیگران مطرح هالیوود . او شخصیت مقتدری داشت . برایم جالب بود و از او خوشم می آمد . دوست داشتم با او حرف بزنم . کار آسانی نبود . او آدم کم حرف و ساکتی بود . به عنوان یک گزارشگر مجله ، اولین سؤالی که از او پرسیدم ، دربارة رقم چک های برگشتی بود که از مشتریان گرفته بود . او بدون اینکه تغییر حالت بدهد گفت : حدود دویست هزار دلار ! لحنش طوری بود که به نظرم این رقم سنگین ، کوچکترین خدشه ای در کار او وارد نکرده است . در همان حین که صحبت می کرد ، متوجه درخشش ضعیفی در چشمانش شدم و لبخند کمرنگی روی لبانش نشست . او گفت : چند روز پیش ، اتفاق جالبی برایم افتاد . در دفتر کارم نشسته بودم که مستخدمم وارد شد و گفت : همسر جان روزیتر می خواهد من را ببیند .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 104صفحه 4