مجله نوجوان 104 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 104 صفحه 12

طنز مریم شکرانی مصاحبة تخصصی با آقای هله هوله دوست ! بیوگرافیک ! : در سال هزار و سیصد و اندی یک لک لک سپید در حالیکه یک چیز را به منقارش گرفته بود روی زمین نشست . یک آقا و خانمی آمدند و آن چیز را از دهان (ببخشید از منقار) لک لک گرفتند . خدا رحم کرد لک لکه عصبانی نشد؛ ما بچه بودیم برایمان یک دانه جوجه رنگی (که رنگش هم بنفش بود) خریدند ، ما با تمام کودکی مان برای آن جوجة بیچشم و رو و بیمعرفت کلی زحمت شبانه روزی کشیدیم تا سرانجام تلاشهایمان به بار نشست و جوجة مان به سن شش ماه و اندی رسید . یک نامردی بود این خروس که بیا و ببین . از آنهایی بود که اگر انسان می شد ، والدینش را در خانة سالمندان پرت می کرد . این بنفشة نامرد (وقتی کودک بود اسمش را بنفشه گذاشتیم ولی خاک به سرش کنند بزرگ که شد خروش شد ، ما هم اسمش را عوض نکردیم تا دفعة دیگر نرود مثل مرغ ها پرهایش را رنگ کند) . . . آهان این بنفشة نامرد به قدری بی جنبه بود که بزرگ و کوچکی و حق والدینی نمی شناخت که ! به عنوان مثال اصلاً جنبة شوخی نداشت و اگر ما یک آشغالی ، کرمی ، چیزی از منقارش می کشیدیم تا سر به سرش بگذاریم الکی خشن می شد و با نوکش سر و صورتمان را زخمی می کرد . یک بار هم کلی پررو شده بود و می خواست چشم ما را کور کند که پدرمان حقش را کف بالش گذاشت و سرش را برید . گرچه دل بنده کلی سوخت چون بعدها که مطالعة مان بیشتر شد به این نتیجه رسیدیم که این بنفشة زبان بسته فقط تربیت دوران کودکی و جوجهایّتش اشتباه بوده و گناهی به آن صورت نداشته است . بگذریم و بیشتر از این وارد مباحث تخصصی روانشناسی نشویم . . . . بعله ، خلاصه آن خانم و آقاهه آن چیز را که از منقار لک لکه گرفتند دیدند : اِ . . . یک پارچه سفید است که یک نوزاد قشنگ (متأسفانه) لای آن ضمیمه شده است و بدین ترتیب هله هوله دوست متولد شد . آن طور

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 104صفحه 12