مجله نوجوان 106 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 106 صفحه 5

ـ مَمَل (برادر کوچیکۀ بنده) از نظر ما مادر بزرگ جان بهترین انسان روی این کره ی خاکی و روی تمام کرّات دیگر است . چون ایشان خیلی مهربان هستند و اصلاً ناراحت نمی شوند که ما وسط هال منزلشان آتش روشن کرده و سیب زمینی کباب کنیم . تازه یک بار از بابا بزرگ لجمان گرفت و شلوار ایشان را قیچی کردیم و مادر بزرگ هم به طور اتّفاقی ما را دید ولی هرگز چقلی مان را به پدر بزرگمان که بسیار بداخلاق و انسان بدی می باشند نکرد تا ایشان ما را دعوا نکنند ما هم گفتیم حالا که اینطور است و به حمدالله به خیر گذشته است بهتر است برویم چند تا از کت و شلوارهای ایشان را هم جر بدهیم و یا بچینیم تا بیشتر دلمان خنک بشود و همان کار را هم کردیم . تازه مادر بزرگ جان اینقدر مهربان هستند که ما همیشه ایشان را به زور از خواب بیدار می کنیم تا برایمان قصّه بگویند و ایشان هم اصلاً عصبانی نمی شوند در ضمن ما همیشه سهم مرغ ایشان را از روی پلویشان بر می داریم و حتی توی میهمانی و عروسی هم علاوه بر سهم مرغشان سهمیه ی شیرینی شان و میوه شان را کِش می رویم ولی ایشان هرگز ناراحت نمی شوند . ایشان آنقدر مهربانند که ما اگر ده ساعت توی سرشان موسیقی تکنو گوش بدهیم و کلّ در و پنجره های منزلشان را نیز به لرزه در بیاوریم به هیچ وجه من الوجوه سرسام نمی گیرند . این در حالی است که پدر بزرگمان نقطه مقابل ایشان هستند و بسیار لوس ! انگار حالا تحفه است منزل ایشان . آن هفته ایشان زنگ زدند به مامان و فرمودند که دیگر تصمیم ندارند در خانه شان را به روی ما باز کنند . . . وی ی ی ی ش ! ـ شارا (همان سارا خواهر این وریه بنده دیگر ! . . .) من فِکل می کنم خوب تلین آدم لوی زمین خودم باشم . (پاورقی : کی گفته ایشان سه ساله هستند ؟ شارا جون دست کم سی سال دارند حالا شما نشنیده بگیرید اگر باز هم دلتان طنز می خواهد ! !) ـ حبیب چُماق (قُلدر مدرسه) آقایِ خشونتیان ناظم عزز مدرسه از همه بهترند چرا که واقعاً ترسناک می باشند و ما خودمان را خاک پای ایشان می دانیم . الهی قربانشان بروند تمام زرنگهای مدرسه و بچّه های بی عرضه و ترسو . درست است که ما در اوایل که ایشان را درست نمی شناختیم و تازه از مدرسه ی قبلی مان اخراج شده بودیم و به این مدرسه آمده بودیم زیاد آبمان با ایشان در یک جوی نمی رفت و مدام درگیری فیزیکی بینمان پیدا می شد ولی همه ی اینها تجربه می شود تا انسان اطرافیانش را بهتر بشناسد و ما الان خوب که دقّت می کنیم می فهمیم که ته قلبمان چقدر آقای خشونتیان را دوست داریم حتی با اینکه یک بار ایشان به شدّت عصبانی شدند و صورت ما را گاز گرفتند می خواستیم برگردیم و دندانهایشان را ماچ کنیم ولی بالاخره پای مسایل بهداشتی در میان آمد و انسان هم به این راحتی نمی تواند بگوید بهداشت کیلویی چند ؟ . . . خلاصه ایشان واقعاً خوب ترین انسانی هستند که بنده در تمام عمر دیدم و به قول شاعر چوب ناظم گل است هر کی نخورد خل است . به جان قندکی زاده زرنگ مدرسه ، حرف ترس و از اینجور چیزها نیست ها ، آدم باید به قلب انسانهای اطرافش نگاه کند و من هم شدیداً به دلم افتاده است که این آقای خشونتیان را اینجور نگاه نکن یک دل صاف و صیقلی دارند که نگو و نپرس درست عینهو کف کلّه کچلشان . ـ پدر گرامی بنده انسان خوب ، انسانی است که اصلاً خرج نداشته باشد . هر انسانی که خرجش به عدد منفی تری نزول کند خوب تر است (ایشان هزینه ی صفر را هم قبول ندارند !) . به نظر اینجانب و طبق تجربیاتی که پدر گرامی ات در زندگانی کسب کرده است خوب ترین انسان ، انسان عصر حجر بود که خرج روی دست پدر و مادرش نمی گذاشت و پوست و لاشه ی هر حیوان مادر مرده ای را تنش می کرد و هر دانه ی گندمی ، علفی ، پوست موزی چیزی که از سر راهش پیدا می کرد بر می داشت فوت می کرد و تمیز می نمود و می خورد و ایراد هم نمی گرفت . بچه هم بچه های عصر مس و آهن ! ما هم بچه داریم ؟ یک روز بلیت اتوبوس می خواهد یک روز نان بربری می خواهد از آدم . یک روز جوراب بچگی آدم را یک روز اکسیژن اضافه می خواهد . آدم زیادی رویشان بدهد لواشک هم از آدم می خواهند یعنی چه . . . ؟ ! با تشکر کلاغ آبادی خبرنگار مدرسه کشته و مردگان علم و دانش

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 106صفحه 5