مجله نوجوان 106 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 106 صفحه 31

آتش پناه آورده تا از خیمه هایت سر زند آتش که از اهل حرم رخصت بگیرد؛ در زند آتش کجا جز منتظرت آیینه را آتش کند رسوا کجا جز در حرم فرزند را مادر زند آتش فرات از تشنگی می سوخت اما لب نزد ، آری عطش را اینچنین عباس آب آور زند آتش اگر جز شعله حرف دیگری دارد زبان عشق چرا باید گلوی خویش را اصغر زند آتش ؟ نه طوفان بلا ، نه بارش یکریز خنجرها پدر را پاره های پیکر اکبر زند آتش چه اسراریست در جام پر از خون جگرهاشان که این سان سینه ها را رعدی از خنجر زند آتش محسن وطنی عصر عاشورا شن بود و باد ، قافله بود و غبار بود آن سوی دشت ، حادثه چشم انتظار بود فرصت نداشت جامه ی نیلی به تن کند خورشید ، سر برهنه لب کوهسار بود گویی به پیشواز نزول فرشته ها صحرا پر از ستاره ی دنباله دار بود می سوخت در کویر ، عطشناک و روزه دار نخلی که از رسول خدا یادگار بود نخلی که از میان هزاران هزار فصل شیواترین مقدمۀ نوبهار بود شن بود و باد ، نخل شقایق تبار عشق تندیس واژگون شده ای در غبار بود می آمد از غبار ، غم آلود و شرمسار آشفته بال و شیهه زن و بیقرار بود بیرون دویده دختر زهرا ز خیمه ها برگشته بود اسب ، ولی بی سوار بود ! سعید بیابانکی عاشورا

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 106صفحه 31