مجله نوجوان 106 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 106 صفحه 3

اسماعیل امینی سرمقاله خیالات شاهانه درباریان شاه خیال می کرد که خیلی آدم باهوشی است ، مغرور و خودپسند بود و دلش خوش بود که ارتشبدها و تانک ها و مسلسل ها و بمب افکن ها قدرت او را حفظ خواهند کرد . وقتی که جاسوسان ساواک مبارزان را دستگیر و شکنجه می کردند و به شهادت می رساندند ، شاه ، مثل همه قدرتهای شیطانی خوشحال می شد که با پیروزی بر دشمنانش می تواند با خیال آسوده به دیگران سلطه داشته باشد . دلش را خوش کرده بود به نمایشهای خیابانی و تلویزیونی که چاپلوسانش ترتیب می دادند و عربده «جاوید شاه» آن ها به آسمان می رفت با ساده لوحی تمام باورش شده بود که «جاوید» خواهد ماند و این درس ساده زندگی را نیاموخته بود که هیچ قدرت غیر الهی و هیچ حکومت جبارانه ای جاودانه نخواهد بود . وقتی در مقابل اراده ملت و عزم استوار امام خمینی (ره) برای سرنگونی سلطنت ظالمانه اش به ذلت و خواری افتاد و در تلویزیون با لحن ابلهانه ای از گذشته سیاهش توبه کرد و قول داد که از آن به بعد شاه جنایتکار ! نباشد و تبدیل بشود به یک شاه مهربان و انسان دوست ! همه مردم به این حماقت او خندیدند . اما یک نفر پیدا شد که نادان تر از شاه بود و انگار حرفهای شاه را باور کرده بود . او شاپور بختیار بود که شد آخرین نخست وزیر شاه خائن و در ماههای پایانی سلطنت و اوج گیری انقلاب اسلامی تبدیل شد به دلقک دربار و باعث خنده مردم و ساخته شدن شعارهای با مزه شد مثلاً (بختیار ، بختیار ، نوکر بی اختیار) یا : (به کوری چشم شاه زمستونم بهاره سگ جدید دربار شاپور بختیاره) اما او بدبخت تر و نادان تر از آن بود که به اشتباهش اعتراف کند و با انقلاب اسلامی و مردم همراه شود . امام خمینی (ره) تصمیم گرفته بود که به ایران برگردد و شاپور بختیار خیال می کرد که با کلک های مسخره و بهانه های احمقانه اش می تواند در مقابل اراده مردم و عزم راسخ امام بایستد . فرودگاه را بسته بود که راه ورود امام را ببندد . مثل کسی که پنجره را ببندد و پرده ها را بکشد تا جلوی طلوع خورشید را بگیرد . مردم باز هم بختیار را مسخره می کردند . وای به حالت بختیار اگر امام فردا نیاید اگر امام فردا نیاید مسلسلها بیرون می آد امام آمد و روز 12 بهمن تبدیل شد به جشن ملی مردم ایران ، بزرگترین استقبال تاریخ در آن روز بزرگ و با شکوه برگزار شد ، بختیار و ارتشبدها و سناتورها و طاغوتی ها خیال می کردند که کاخها و آسمانخراشها و پادگان ها و تانک ها و بمب افکن ها و دلارها آن قدر قدرت دارند که آن ها را بر مردم مسلط کنند . اما امام با استقرار در یک مدرسه و تشکیل شورای انقلاب و معرفی نخست وزیر و تشکیل دولت موقت ثابت کرد که حکومت بر دلها و اندیشه ها پایدارتر است و نیازی به کاخ و تانک و بمب افکن ندارد . مردم دسته دسته به محل اقامت امام می رفتند و با ایشان دیدار می کردند حتی بسیاری از نیروهای نظامی و انتظامی با فداکاری و به جان خریدن همه خطرها به دیدار امام رفتند و با ایشان پیمان بستند . بقایای دستگاه تبلیغاتی شاه با حماقت تمام ادعا کرد که تصاویر دیدار نیروهای ارتشی با امام جعلی است . همان طور که قبلاً می گفتند صدای تظاهرات و الله اکبر و مرگ بر شاه ، صدای مردم نیست بلکه صدای نوار ضبط صوت و بلندگوهاست . آن ها نمایشهای خنده دار «جاوید شاه» را صدای مردم می دانستند و تا روزی که همگی مجبور به فرار از ایران شدند یا به دست نیروهای انقلاب افتادند ، در خوابهای خرگوشی شان غرق بودند و فقط آن زمان بود که خواب از سرشان پرید . روز 12 بهمن ماه 1357 در بهشت زهرا کنار مزار پاک شهیدان نشسته بودم که با صدای تکبیر و صلوات جمعیت متوجه شدم که امام از فرودگاه مستقیماً به بهشت زهرا آمده اند . گروه سرود حسینیه ی ارشاد در استقبال از امام خمینی سرود می خواند : برخیزید ای شهیدان راه خدا ای کرده بهر احیاء حق جان فدا کز قطره قطرۀ خون پاک شما می روید تا ابد در وطن لاله ها

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 106صفحه 3