همۀ نامهای تو
ای حَیّ، که آن که همیشه زنده و پاینده است، تنها تویی و همه جز تو، ناپایدارند.
ای قیّوم، که همه به تو، ایستادهاند و بیتو همه فرو میافتند.
ای واجد، که به حقیقت تنها تو غنی هستی و جز تو همه نیازمندند.
ای ماجد، که بزرگی و شرافت و سرافرازی از آنِ توست.
ای واحد، که یگانهای و یکتا.
ای صمد، که همه به تو نیازمندند و تو را به کس نیازی نیست.
ای قادر، که هر چه میخواهی، همان میشود و بر هر چه اراده کنی، توانایی.
ای مقتدر، که کسی را یارای ایستادن در برابر خواستِ تو نیست و آن کنی
که میخواهی.
در آینۀ شعر
کارِ ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کارِ ما شاید این است
که در افسون گلِ سرخ شناور باشیم.
(سهراب سپهری)
شناختِ هستیِ بیکران و بینشان، کار عقل نیست. آدمی نمیتواند راز هستی را بشناسد و وجود را دریابد. یعنی شناختِ هستی، به روش علمی، ممکن نیست. علم، اجزاء هستی را میتواند بشناسد امّا کلّ هستی، ناشناختنی است. بنابراین هستی را نمیتوان دریافت، اما...
امّا میتوان یافت. یافتن با دریافتن فرق دارد. دریافتن یعنی فهمیدن
و شناختن اما یافتن یعنی پیدا کردن. میتوان هستی را یافت و با
آن روبرو شد و در زیبایی و بیکرانگی و راز دلپذیر آن شناور شد. آنها که هستی را یافتهاند، کلماتی برای توضیح هستی ندارند. کل را نمیتوان توضیح داد؛ نمیتوان دریافت، اما میتوان یافت.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 120صفحه 13