مگر تیشۀ سرخانه است که نمی شود به آن دست زد مجید صالحی
طوطیان ناقلانی شیطون روایت کردهاند که یک روز که هیزمش را از بیابان تهیه کرد به خانه برگشت
هیزم شکنی بود که از راه فروشی هیزم روزگار میگذراند. و تیشه را روی طاقچه گذاشت و برای فروش هیزم به بازار رفت.
بچه زیر طاقچه خوابیده بود مادر بچه از توی حیاط به اتاق آمد و با دیدن این
صحنه شروع کرد به داد و بیداد که: الان است
تیشه بیفتد روی سر بچه و بمیرد.
همسایهها با شنیدن سروصدا به خانه
هیزم شکن آمدند و آنها هم شیونو گریه کم کم مردم جمع شدند.
وزاری سردادند.
نمیدونم نمیدونم بخش مردانه پس کی ولیمه رو
دارن دعوا میدن، مردم از
میکنن گشنگی؟!
دارن فیلم دیوونه، اینجا
هندی نشون میدن که ولیمه نمی دن
اون اسمش
یک چیز دیگهاس
مادر بچه از توی حیاط به اتاق آمد و بادیدن این
صحنه شروع کرد به داد وبی داد که: الان است
تیشه بیفتد روی سر بچه و بمیرد.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 136صفحه 18