مجله نوجوان 158 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 158 صفحه 15

کاغذ نمکی کاغذ نمکی وصیتنامۀ یک دمپایی حالا که جدا از جفتم در حال غلط زدن در این جوی کثیف هستم و ناخواسته به سمت سرنوشت نه چندان نامعلوم خود پیش می­روم خیلی عصبانی هستم. من چوب یک نفر دیگر را خوردم. هر کس مرا ببیند فکر می­کند که از پای کسی درون جوی افتاده­ام و مسافر خود را پا برهنه رها کرده­ام ولی این طور نیست. من دمپایی پای چپ بودم و با توجه به اینکه صاحب بی­توجه بنده راست پا بود این شانس را داشتم که هیچوقت توپ توی سرم نخورد و پاره نشوم ولی وقتی سرنوشت کسی را به کسی دیگر گره زده باشند این طوری می­شود. وقتی جفت پای راست پاره شد، مرا هم دور انداختند. مادر صاحب نافهم من هزار بار به پسر نفهمش گفت که موقع فوتبال بازی کردن کفش بپوشد. حتی چند بار هم با خود من او را کتک زد ولی وقتی حرف توی گوش کسی نرود همین می­شود دیگر! آن بیچاره که پاره و پوره شد. من هم آواره بی­مبالاتی آن پسر شدم. کاش لااقل ما را هم به می­بست و بعد دور می­انداخت تا من هم در این اتفاق آخر تنها نباشم و مثل دمپایی­های دیوانه برای خودم وصیت­نامه ننویسم.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 158صفحه 15