مجله نوجوان 158 صفحه 27
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 158 صفحه 27

سلام خداوند بر توباد. سلام بر تو که دستهای مهربانت را قناتهای مدینه می­شناسد و صدای آرام قدمهایت را نخلستانها تا ابد در خاطر خویش نگاه می­دارند. چاههای مدینه می­دانستند که تو به راههای آسمان از راههای زمین آشناتری و چاههای عمیق کوفه نیز این را فهمیدند. حالا از کوفه تا مدینه، از خراسان تا شام و از شرق تا غرب هر کجا چشمه­ای می­جوشد نام تو را صدا می­زند ای پدر بزرگوار تشنگان شهید. سلام خداوند بر تو باد. سلام بر تو که عدالت خداوندی و حق و باطل را تنها شمشیر تو از هم جدا می­کند. در جهان به غیر از آنچه که خواست خداوند است. مقدّر نیست و تقدیر قضا نمی­شود مگر به قضاوت تو که ازلی­ترین خواستۀ خداوندی برای ابد. سلام خداوند بر تو که تقدیر جهان به قضاوت تو مقدر می­شود و عدالت در فرمان تو معنا می­شود. آنچه با تو باشد عین عدالت است و آنچه با تو نیست، دیگر نیست. سلام خداوند بر تو باد. سلام بر تو ای قرآن ناطق که هر چقدر نازل شدی باز هم گوش کوتاه مردمان به بلندی حرفهایت نرسید و ناشنیده ماندی و ناشنیده­هایت را در چاههای کوفه پنهان کردی. هر چه در جهان گشتیم برای «و سَخَّرَ لکم السماوات و الارض» معنایی به جز نام تو نیافتیم و افسوس که دست حکومت از تو بسیار کوتاه بود و میوه­های عدالت نچیده ماند. تو گنجینۀ اسرار خداوندی بودی و لیاقت چاههای کوفه از مردمان کوفه بیشتر بود. تو یکتایی و بی­نهایتی؛ بینهایت بزرگ بی­نهایت تنها و بی­نهایت مظلوم

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 158صفحه 27