عطر حضرت زهرا سلام الله علیها
رنج بسـیار بزرگی است اگر در میان طوفانی از بلا و سیلابی از حوادث گوناگون روزگار بخواهی مراقب
الماس جانی باشـی که جان جانان میلیونها مردم ستمدیده است و سیّد احمد خمینی برای امام اینگونه
بود.
او عمر خویش را به گرد شـمع امام پروانگی کرد و از سوختن پروایی نداشت. چشمان سید احمد خمینی
آنقدر برای نوشـیدن نور امام تشـنه بود که هیچ گاه خود را ندید و هیچ گاه نامی از خود بر زبان نیاورد.
یکپارچه عشـق به امام بود و جز عشـق به امام هیچ کس چیز دیگری از او نمیدید و نبود که
ببینید؛ او به راسـتی به جز حفظ جان و روح و اندیشـهها و آرمانهای امام به چیز دیگری
نمیاندیشید و معنای عشق همین است.
دوران نوجوانی من بود. هر وقت که تلویزیون صورت ماه سیّد احمد آقا را نشان میداد مرحوم
مادربزرگم چشم به صفحۀ تلویزیون میدوخت و زیر لب برای سلامتیاش صلوات میفرستاد. مادربزرگ
میگفت که هر وقت به صورت نورانی این روحانی نگاه میکند بوی عطر حضرت زهرا را احساس میکند. من
هم با اینکه نوجوان بودم، حرف مادربزرگم را با تمام وجودم احساس میکردم. من هم هر وقت چهرۀ فرزند
امام را می دیدم شـور و شـوق عجیبی به دلم میافتاد. با دیدن آن چهرۀ نورانی احساس می کردم که در برابر
همه خوبیها نشسـتهام. من هم شـباهت او با مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها را احساس میکردم امّا در
آن روزگار دلیلش را نمیدانستم.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 161صفحه 20