مجله نوجوان 201 صفحه 27
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 201 صفحه 27

فشار می­دهد و پیسس! در اتوبوس را می­بندد. یک دست با آستین راه راه سبز از آن طرف در روی آسفالت خیابان می­افتد و مثل دم قطع شدۀ مارمولک بالا و پایین می­پرد. مردی نعره می­زند و می­گوید: در را باز کنید لامذهبها! تا دستم را بردارم. یکی دیگر از مسافران مجدداً با گوشی همراه خویش شماره 125 را می­گیرد تا امدادگران سریع بیایند و آن مرد را برای دوختن دستش ببرند ولی گوشی­اش آنتن نمی­دهد (و از سرنوشت آن مرد اطلاع دیگری در دست نیست!) خانمی جیغ می­کشد و به بغل دستی­اش فحش می­دهد که چرا نفس کشیده و پاکت میوه­هایش را له کرده است؟! صبح- داخلی - توی اتوبوس مسافران همچنان صبورانه منتظر آمدن آقای راننده هستند و بالاخره با کلی قرعه و بحث وی یکی به دو با هم به این نتیجه می­رسند که یک نفرشان دنبال آقای راننده برود. قرعه به نام پسرک نوجوان چشم سبزی می­افتد که با گفتن شبه جملۀ «به من چه!» از صدا کردن آقای راننده سر باز می­زند. آقای راننده جلوی کیوسک نگهبانی ایستاده است و در حال چای خوردن و هر هر خندیدن و گپ زدن با همکاران است. امدادگران صلیب سرخ مجدداً بدو بدو از راه می­رسند و یک مسافر دیگر را که رنگ پوستش سبز چمنی شده است برای ماساژ قلبی و شوک و تنفس مصنوعی می­برند. سری ششم موسیقیدانان آواره (سیار) هم اجرای خود را به پایان می­برد و به زور پولها را جمع می­کند و پیاده می­شود. پیرمردی عصبانی می­شود و چند بوق نخراشیده برای آقای راننده می­زند. آقای راننده بدو بدو به سمت اتوبوس می­آید و با عصبانیت به این جسارت مسافران! فحش می­دهد و تصمیم دارد مسافر خاطی را پیدا کند و از ماشین پایین بیندازد. مردم به زور بلیتهای جمع شده را توی دست و بال آقای راننده می­چپانند. آقای راننده عصبی­تر می­شود و خلاصه آن جلوی اتوبوس شر می­شود و بزن بزنی راه می­افتد که نگو! مسافری با تلفن همراه خویش شمارۀ 125 را می­گیرد تا امدادگران برای بردن تلفات دعوا تشریف بیاورند. ظهر - داخلی - توی اتوبوس آقای راننده بالاخره با دلجویی و عذرخواهی مسافران! راضی می­شود که پشت فرمان بنشیند و اتوبوس بالاخره با نذر و نیاز مردم به راه می­افتد. سکانس پایانی- روز- داخلی آن مسافر پیراهن خردلی همین اتوبوس! روی سن ایستاده است. تعدادی از مسئولان کتاب گینس بالای صحنه می­آیند و با تشویق حضار نشانی را سر شانۀ پیرمرد پیراهن خردلی می­چسبانند. مجری (با هیجان): بله! او رکورد بیشترین وقت تلف شدۀ دنیا را شکست. ایشان 89 سال از عمر 90 سالۀ خویش را در سامانه حمل و نقل شهری تلف کرده است... مستر انتظار فرام ایراااااان! مردم کلی سوت و دست و جیغ و اینها می­زنند.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 201صفحه 27