فشار میدهد و پیسس! در اتوبوس
را میبندد. یک دست با آستین راه
راه سبز از آن طرف در روی آسفالت
خیابان میافتد و مثل دم قطع شدۀ
مارمولک بالا و پایین میپرد.
مردی نعره میزند و میگوید: در را
باز کنید لامذهبها! تا دستم را بردارم.
یکی دیگر از مسافران مجدداً با
گوشی همراه خویش شماره 125 را
میگیرد تا امدادگران سریع بیایند و
آن مرد را برای دوختن دستش ببرند
ولی گوشیاش آنتن نمیدهد (و از
سرنوشت آن مرد اطلاع دیگری در
دست نیست!)
خانمی جیغ میکشد و به بغل
دستیاش فحش میدهد که چرا نفس
کشیده و پاکت میوههایش را له کرده
است؟!
صبح- داخلی - توی اتوبوس
مسافران همچنان صبورانه منتظر
آمدن آقای راننده هستند و بالاخره با
کلی قرعه و بحث وی یکی به دو با هم
به این نتیجه میرسند که یک نفرشان
دنبال آقای راننده برود.
قرعه به نام پسرک نوجوان چشم
سبزی میافتد که با گفتن شبه جملۀ
«به من چه!» از صدا کردن آقای
راننده سر باز میزند.
آقای راننده جلوی کیوسک نگهبانی
ایستاده است و در حال چای خوردن و
هر هر خندیدن و گپ زدن با همکاران
است.
امدادگران صلیب سرخ مجدداً بدو
بدو از راه میرسند و یک مسافر دیگر
را که رنگ پوستش سبز چمنی شده
است برای ماساژ قلبی و شوک و
تنفس مصنوعی میبرند.
سری ششم موسیقیدانان آواره (سیار)
هم اجرای خود را به پایان میبرد و
به زور پولها را جمع میکند و پیاده
میشود.
پیرمردی عصبانی میشود و چند بوق
نخراشیده برای آقای راننده میزند.
آقای راننده بدو بدو به سمت اتوبوس
میآید و با عصبانیت به این جسارت
مسافران! فحش میدهد و تصمیم دارد
مسافر خاطی را پیدا کند و از ماشین
پایین بیندازد.
مردم به زور بلیتهای جمع شده را
توی دست و بال آقای راننده میچپانند.
آقای راننده عصبیتر میشود و خلاصه
آن جلوی اتوبوس شر میشود و بزن
بزنی راه میافتد که نگو!
مسافری با تلفن همراه خویش شمارۀ
125 را میگیرد تا امدادگران برای
بردن تلفات دعوا تشریف بیاورند.
ظهر - داخلی - توی اتوبوس
آقای راننده بالاخره با دلجویی و
عذرخواهی مسافران! راضی میشود که
پشت فرمان بنشیند و اتوبوس بالاخره
با نذر و نیاز مردم به راه میافتد.
سکانس پایانی- روز- داخلی
آن مسافر پیراهن خردلی همین
اتوبوس! روی سن ایستاده است.
تعدادی از مسئولان کتاب گینس
بالای صحنه میآیند و با تشویق حضار
نشانی را سر شانۀ پیرمرد پیراهن
خردلی میچسبانند.
مجری (با هیجان): بله! او رکورد
بیشترین وقت تلف شدۀ دنیا را
شکست. ایشان 89 سال از عمر 90
سالۀ خویش را در سامانه حمل و نقل
شهری تلف کرده است... مستر انتظار
فرام ایراااااان!
مردم کلی سوت و دست و جیغ و
اینها میزنند.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 201صفحه 27