مجله نوجوان 201 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 201 صفحه 28

از افسانه­های کشور اندونزی ترجمۀ دلارام کارخیران تصویرسازی مجید صالحی ملکۀ دریاها یکی بود یکی نبود. روزی روزگاری، پیرمرد و پیرزنی با هم زندگی می­کردند. آنها کلبۀ فقیرانۀ ساحلی­ای در اختیار داشتند که به دریا نزدیک بود. هر روز پیرمرد تور ماهیگیری را برمی­داشت و به دریا می­رفت. یکی از آن روزها، طبق معمول، پیرمرد تور را به دریا انداخت و منتظر شد، بعد از مدتی احساس کرد وقت بیرون کشیدن تور از آب فرا رسیده و تور را بیرون کشید. پیرمرد داشت از تعجب شاخ در می­آورد. چون در تور او فقط و فقط یک ماهی گیر افتاده بود. این ماهی اصلاً شبیه ماهیهای معمولی نبود بلکه یک ماهی طلایی و بسیار زیبا بود. ماهی شروع به حرف زدن با پیرمرد کرد. او گفت: ای مرد پیر، بگذار من بروم، در عوض، من آرزوهای تو را برآورده می­کنم. مرد پیر ماهی طلایی را به دریا انداخت اما در عوض هیچ چیزی از او درخواست نکرد. بعد از آن به خانه بازگشت و ماجرای ماهی جادویی را برای زنش تعریف کرد. از چشمهای پیرزن از فرط عصبانیت آتش می­بارید. او فریاد می­زد: تو موجود بی­ارزش، پیر و خرفتی هستی، حداقل می­توانستی یک کلبۀ نو از او درخواست کنی تا قبل از اینکه سقف این خرابه روی سرمان خراب شود، از اینجا برویم. زود برگرد و ماهی را پیدا کن. مرد پیر فوراً اطاعت کرد و به دریا

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 201صفحه 28