مجله نوجوان 201 صفحه 26
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 201 صفحه 26

مریم شکرانی طنز فیلم جنجالی سال با هنرنمایی مستر انتظار روز- خارجی- ایستگاه اتوبوس مردم در انتظار اتوبوس صف کشیده­اند از کجا تا کجا. طوری که نفر اول صف نفر آخر را اندازۀ مورچه می­بیند. امدادگران صلیب سرخ بدو بدو می­آیند و با یک کاردک پاهای پیرمردی را در صف اتوبوس منجمد شده و به زمین چسبیده است از زمین جدا می­کنند و او را لای پتو می­پیچند و بدو بدو به سمت آمبولانسشان که همه را کر کرده است، می­روند. یکی از مسافران که از شدت دستشویی داشتن کبود شده است، ناله­ای خفیف سر می­دهد اما قبل از آنکه امدادگران صدای او را بشنوند آمبولانس قیژی از زمین کنده می­شود و می­رود. مخ صف دارد می­ترکد. تا به حال شش گروه موسیقی مختلف با آن سازهای ضایع و صدای ضایع­ترشان به زور برای صف، اجرای هنری! داشته­اند و از همه هم به زور پول جمع گرفته­اند. عده­ای از مردم دچار گرفتگی گردن شده­اند و دارند کت و کول خود را ماساژ می­دهند بس که این آشغال فروشهای دوره­گرد در این فرصت به دست آمده آویزان این جماعت بدبخت صف کش! شده­اند. پاها و ستون فقرات جمعیت در حال تجزیه و فروپاشی است. دوباره یکی در صف تشنج می­کند و مردی با گوشی تلفن همراه خویش 125 را می­گیرد. شب- خارجی- ایستگاه اتوبوس اتوبوس قراضه­ای از راه می­رسد. ملت عینهو چی خودشان را توی اتوبوس پرت می­کنند. بدنۀ اتوبوس از شدت ازدحام جمعیت شکم می­دهد و ترک برمی­دارد و مردم از پنجره­های اتوبوس قلمبه قلمبه! بیرون می­زنند. آقای راننده پیاده می­شود و به کیوسک نگهبانی می­رود و زیر لحاف می­خزد. یک کولی سوار اتوبوس می­شود و به زور فال همه را می­گیرد و یک دور هم حضور و غیاب می­کند تا کسی از قلم نیفتاده باشد! بعد از اتوبوس پیاده می­شود و می­رود. شش سری دیگر موسیقیدانان سیار! وارد اتوبوس می­شوند و به زور اجرای هنری می­کنند و پول می­گیرند. امدادگران صلیب سرخ دوباره بدو بدو از راه می­رسند و یک مکعب مستطیل را از لابه لای جمعیت بیرون می­کشند. صدای همهمۀ مردم شنیده می­شود که می­گویند: «بیچاره جوان بود. بس که لای جمعیت بهش فشار آوردند تغییر شکل داد و دِفُرمه شد. خدا به خانواده­اش صبر جمیل بدهد.» دماغ مردی هم که بر اثر به شیشه چسبیدگی مفرط صاف صاف شده است دیده می­شود. مرد به زحمت به سمت جمعیت برمی­گردد و با صدایی تو دماغی فحش می­دهد و می­گوید تا پول جراحی دماغش را ندهند، نمی­گذارد مسافران از اتوبوس پیاده شوند. مردم هی یکی یکی از راه می­رسند و به زور خود را در اتوبوس می­چپانند. یکی از مسافران برای جلوگیری از ترکیدگی و انفجار اتوبوس، دکمه­ای را

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 201صفحه 26