زمین زنفرین ،پر شب از شیاطین ، پر درخت ، کج می شد زمین فلج می شد
زمین ورم کرده و باغ ، دم کرده فسرد ، یخ شد دشت پر از ملخ شد دشت
که سر رسید ، کسی بهشت در نفسی چه ساده می آمد پیاده می آمد
به دیده شبنم داشت به هرکجا گل کاشت زمین جوان می شد و نغمه خوان می شد
و ماه می رویید گیاه می رویید گیاه های عجیب به باغ ، در تذهیب
و باغ ، روشن بود چراغ روشن بود و چای می خوردند شکفته ، خوش ، خرسند
شب تعارف ها و حُسن یوسفها بهار در گلدان ستاره در لیوان
و نقل ، چایی ، قند و منقل اسفند به خاطر یک مرد یک آشنا ، همدرد
زشوق در گریه تمامی قریه... تمام کودکی ام دل عروسکی ام
دوسال داشت ، فقط بلند نبودم ، خط بلد نبودم ، نام به جز پدر ، و امام...
امام ، خوابم بود و آفتابم بود امام ، آبی بود و آفتابی بود
امام ، روشن بود ستاره ی من بود امام ، دنیا بود تمام گل ها بود
گذشتن ایام اتاق و عکس امام به ابر ، فرمان داد به غنچه ها جان داد
به سرو گفت" بایست ! بلند باید زیست درخت ، بوته ، علف شکفته صف در صف
درختها موزون و بیدها مجنون و بعد ، در قدمش به خاطر کرمش
زمین عروسی کرد و پای بوسی کرد امام ، یک اصل است و اولین فصل است
تو را اسلام ، امام امام! امام! امام!
دوست نوجوانان
سال پنجم / شماره 1 پیاپی 213 / 29 فروردین 1388
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 213صفحه 5