مجله نوجوان 213 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 213 صفحه 31

خاطر حضور تیر و طایفه مان مجبور شدم صبح روز ملی شدن صنعت نفت، کلة سحر از خواب بیدار شوم و به نانوایی بروم و 100 تا نان بخرم. باور نمی­کنید ولی در نانوایی فقط من 100 تا نان خریدم و جلوی یک آقای کارگری که از برادران افغان بود و داشت برای سایر برادران افغان، نان می­برد سر ساختمان! آنقدر از این مسئله شرمنده شدم که حد ندارد ولی وقتی برای تمام سانس های بعدی نیز مجبور شدم برای خرید نان به نانوایی بروم، کم کم خجالتم ریخت و حتی برای 13 به در، 300 نان خریدم و هرچقدر هم اطرافیان که در صف بودند غرغر کردند، اهمیت ندادم! به جز نان، تهیة اقلام ضروری از قبیل گوشت و قند و شکر و پنیر و کارت اینترنت و نرم کنندة موی سر و بوگیر اتومبیل و گل گاوزبان کیسه­ای و لاک پاکن بدون استون و باطری شارزژی و جوراب سه ربع و پستونک دردار و دی وی دی خام و نوبرانة چاقاله بادام و کلید بالا و پایین کردن پنجرة پراید و فیلم خام عکاسی و پوشک بچه و کیسة زباله دسته دار و شامپوی مخصوص مو های خشک و شکننده و سیم رابط سه سوکت ویدئو و آخرین آلبوم علیرضا افتخاری و سعید آسایش و عرق کاسنی و عرق نعناع هم با من بود! مهم ترین ویژگی نوروز امسال این بود که خیلی طولانی بود. هر سال تا می آمدیم چشممان را به هم بزنیم ، تعطیلات به پایان می رسید ولی امسال انگار تعطیلات نوروز هشتاد سال طول کشید! میهمانان عزیز ما می­خورند و می­ریختند و می­پاشیدند و نمی­رفتند! بچه هایشان روی نرده ها سرسره بازی را تجربه می­کردند. بزرگترهایشان داخل پارکینگ، پراید تعمیر می­کردند و هر روز ماشینهایشان را می­شستند، حتی چند نفرشان روغن ماشینشان را نیز تعویض کردند. باز می­شود گفت که دم خانمها گرم چون آنها هر روز برای خریدن لباس و مانتو و کیف و کفش به بازار می­رفتند و فقط برای صرف غذا بود که راهی خانه می­شدند. جوانها همه-اش در کوچه تیر دروازه می­کاشتند و فوتبال بازی می­کردند. یا در خانه فوتبال تماشا می­کردند و با صدای عربدگی تیم مورد علاقه شان را تشویق می کردند یا با الفاظ تماشاگرنمایانه به انتقاد از بازی مزخرف تیم مورد علاقه شان می­پرداختند. شبها همه دور هم جمع می­شدند و تخمه می­شکستند و مرد دو هزار چهره نگاه نمی­کردند چون معتقد بودند که خیلی مزخرف و بی سر و ته است و اصلاً مهران مدیری کار را بلد نیست و جسارتاً یک مشت دلقک را جمع کرده است و خودش هم جسارتاً نمی داند دارد چه کاری می-کند. بزرگترین مصیبت وقتی بود که برای ما میهمان می­آمد، در این وضعیت، میهمانان نوروزی ما به شدت شاکی می­شدند که آسایششان زیر سؤال رفته است و کسی به استقلال روحی روانی شان توجه نکرده است. آنها برای اینکه این کوتاهی ما را حسابی شیر فهممان کنند با بیژامه های گل منگی جلوی بازدیدکنندگان نوروزی تردد می­کردند و طوری رفتار می­کردند که انگار نه انگار آدمی در آنجا حضور دارد. خلاصه برای اینکه تعطیلات نوروز برایتان یک قرن طول نکشد، در این ایام به یک جای ناشناخته بروید و در آنجا گمنام باقی بمانید تا نه کسی را بیازارید و نه آزردیده شوید! دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 1 پیاپی 213 / 29 فروردین 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 213صفحه 31