مجله نوجوان 226 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 226 صفحه 21

آن دانشمند آلمانی را تکمیل کند اما وقتی که تصمیم خود را با بقیه ی اقوام و آشنایان ازجمله هوبرد که اینک پدر زنش بود در جریان گذاشت او را دیوانه نامیدند و مسخره اش کردند . چرا همه او را مسخره می کردند ؟ او می خواست صداها را از سیم عبور دهد ، همان چیزی که امروزه ما بارها با آن سر و کار داریم و شاید باورمان نشود که روزی تصور آن امری غیر ممکن بوده است . او سه سال تمام روی پروژه ی خود کار کرد تا بالاخره از آن نتیجه گرفت . او آن را به شکل نوعی ساز درآورده بود . در آن یک لوله ی فنردار پولادی و یک آهنربا و یک سیم گذاشت و بعد دستیارش را به اتاق دیگری فرستاد و از او خواست تا دستگاه را به کار اندازد . در این هنگام صدایی بلند از آن به گوش رسید . الکساندر فریادی از شادی کشید . دوباره به اتاق واتسون رفت و از او خواست بار دیگر آن کار را انجام دهد تا خیالش کاملاً راحت شود . بعد از آن ماجرا الکساندر و واتسون تمام سعی خود را کردند تا دستگاه را تکمیل کنند . و چند سال بعد الکساندر و واتسون به آرزوی خود برسد . در یکی از روزهای ژانویه سال 1876 میلادی الکساندر دستگاه تلفن خود را آماده ی آزمایش نهایی کرد و فرستنده ی آن را در طبقه ی بالای خانه قرار داد و گیرنده ی آن را در زیرزمین خانه گذاشت و از فرستنده ی خود برای دوستش که در زیرزمین بود پیغامی فرستاد که جمله ش جاویدان شد . او گفت : آقای واتسون ! لطفاً بیایید این جا با شما کار دارم . لحظه ای بعد واتسون به اتاق الکساندر آمد در حالی که از شادی روی پای خود بند نمی شد . و گفت : صدای شما را شنیدم کاملاً واضح بود خوشبختانه دستگاه خیلی خوب کار می کند . الکساندر بعد از آزمایش نهایی ، تلفن را به پدرزنش تقدیم کرد . بعد از مدتی نمایشگاهی بین المللی در آن سرزمین برپا شد و الکساندر اختراعش را برای نمایش در آن جا آماده کرد . و داوطلب شرکت در آن نمایشگاه شد . اما تا روزهای پایانی نمایشگاه کسی به او و اختراعش اعتنایی نکرد تا این که روز پایان نمایشگاه امپراطور و ملکه ی برزیل و همچنین لرد کلوین که از دانشمندان مشهور انگلستان بود به غرفه ی او رفتند . علت آمدن آن ها این بود که امپراتور برزیل قبلاً الکساندر را دیده بود و با او آشنایی داشت . امپراطور با دیدن اختراع الکساندر تصمیم گرفت تا آن را آزمایش کند . از این رو الکساندر فرستنده ، و گیرنده ی تلفن را با سیم بلندی از این سر نمایشگاه تا انتهای آن به هم وصل کرد و با فرستنده ی خود به امپراطور پیغامی فرستاد . امپراتور در حالی که از شدت هیجان می لرزید گفت : خدای من این سیم حرف می زند . بعد از آن کسانی که همراه امپراتور بودند تک تک آن را امتحان کردند . در پایان امپراتور گفت : شگفت انگیزترین چیزی که در آمریکا دیدم اختراع تو بود . بعد از آن پیروزی بزرگ ، داوران نمایشگاه اختراع الکساندر را به عنوان ستاره ی درخشان آن جا انتخاب کردند . بعد از آن از اطراف آمریکا پیشنهادهای بسیاری برای خرید تلفن به الکساندر شد و پول و ثروت و شهرت بود که به سوی این دانشمند بزرگ می آمد . اولین خطوط تلفن در جهان بین دو شهر بوستون و سلیم در آمریکا نصب شد . بعد از آن الکساندر تصمیم گرفت با همسرش به مسافرت بروند و انگلستان را انتخاب کردند . ملکه ویکتوریا از او دعوت کرد تا به قصر او بروند . الکساندر برای تشکر از ملکه بین کاخ آسبورن ملکه و خانه ی ییلاقی او سیم تلفن کشیدند و آن دو ناحیه را به هم وصل کرد . سرانجام شرکت تلفن بل در خیابان کولمن شماره ی 36 در مرکز تجاری لندن افتتاح شد . الکساندر هیچ وقت به خودش مغرور نشد با این که ثروت زیادی از اختراع تلفن نصیب او شده بود . بعد از آن دوباره به تدریس برای کر و لال ها ادامه داد او هنوز می خواست وسیله ای اختراع کند تا آن ها بتوانند با آن بشنوند و سخن بگویند . هنگامی که می خواستند در سال 1915 سیم تلفن سراسری آمریکا را به طول بیش از پنج هزار کیلومتر نصب کنند از الکساندر خواستند تا آن را رسماً افتتاح کند . الکساندر پذیرفت و از همکارش واتسون خواست تا به آن جا برود و آن طرف سیم قرار بگیرد . الکساندر در لحظه ی افتتاح تلفن سراسری آمریکا همان جمله ی تاریخی خودش را بیان کرد . آقای واتسون لطفاً این جا بیایید با شما کار فوری دارم ! واتسون در حالی که می خندید گفت : جناب رئیس از دعوت شما متشکرم ولی متأسفانه نمی توانم آن را اجرا کنم چون یک هفته طول می کشد تا به نزد شما برسم ؟ ! الکساندر تا پایان عمر هفتاد و پنج ساله ی خویش کوشید تا به آروزی دیرینه ی خود که همان اختراع برای کرولال ها بود دست یابد ولی موفقیتی حاصل نشد و در سال 1922 میلادی جان به جان آفرین تسلیم کرد . دولت آمریکا به پاس قدردانی از زحمات این مخترع بزرگ کلید تلفن های آن کشور را به مدت یک دقیقه قطع کرد . امروزه تلفن یک وسیله ی اساسی و مهم اجتماع بشری است و ما همیشه وقتی می خواهیم از این دستگاه استفاده کنیم باید یادی از آن دانشمند بزرگ کنیم . یادش خوش و روحش شاد . منبع : ستارگان درخشان / مهدی مراد حاصل / انتشارات تربیت 333 چهره ی درخشان داستان های کودکی مردان بزرگ قهرمانان جاویدان دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 14 پیاپی 226 / 27 تیر 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 226صفحه 21