مجله نوجوان 230 صفحه 25
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 230 صفحه 25

و بدون آنکه در این مورد ، چیزی به کسی بگوید ، از قصر خارج شد و با عده ای به شکار رفت . وقتی که حاکم از شکار برگشت ، داخل اتاق رفت و با تعجب دید که روی بالشی که آن را شکاف انداخته بود ، کاملاً سالم است . حاکم خدمتکار خود را صدا کرد و گفت : ((این روبالشی پاره شده بود ، حال چگونه است که کاملاً سالم به نظر می رسد!)) مستخدم اول از ترس گفت که روبالشی از ابتدا پاره نشده بود و دیگران به دروغ این را به حاکم گفته اند! اما بعد حاکم گفت خود این کار را کرده بود ، خدمتکار گفت : ((رفوگر بسیار ماهری که در شهر است ، شکاف های روبالشی را ماهرانه تعمیر کرده است .)) حاکم دستور داد رفوگر را به قصر بیاورند . وقتی که رفوگر آمد ، حاکم از او پرسید : ((آیا تو این روبالشی را تعمیر کرده ای ؟)) رفوگر گفت : ((بله قربان!)) حاکم پرسید : ((آیا در این مدت یک کیسه سبز رنگ را هم تعمیر کرده ای ؟)) رفوگر فکری کرد و گفت : ((بله قربان! چند ماه پیش به خانه قاضی شهر رفتم و کیسه سبز رنگی را که شکافته شده بود ، تعمیر کردم .)) حاکم کیسه را به او نشان داد . مرد رفوگر محل شکافی را که تعمیر کرده بود به حاکم نشان داد و گفت : (( این قسمت کیسه شکافته شده بود که من آن را تعمیر کردم .)) حاکم دستور داد قاضی و مرد صاحب کیسه را بیاورند . وقتی که آن ها حاضر شدند ، حاکم به قاضی گفت : ((تو باید امانت دار مردم باشی نه اینکه در مال مردم خیانت کنی!)) قاضی ابتدا از این حرف اظهار تعجب کرد و گفت : ((من تا به حال در مال کسی خیانت نکرده ام!)) حاکم دستور داد مرد رفوگر را حاضر کنند . وقنی که او آمد ، حاکم به قاضی گفت : ((حال بگو بدانم ، آیا تو این کیسه را نشکافتی و سکه های طلای داخل آن را بیرون نیاوردی و بعد به این مرد رفوگر نگفتی که جای شکاف را ماهرانه تعمیر کند ؟!)) قاضی از ترس به لرزه افتاد و همه چیز را اعتراف کرد . قاضی مجبور شد ، تمام پول های مرد صاحب کیسه را به او برگرداند . بعد پنج هزار دینار هم جریمه داد تا حاکم از کشتن او چشم پوشی کند . . . دوست نوجوانان سال پنجم/ شماره 18 پیاپی 230 / 24 مرداد 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 230صفحه 25