مجله نوجوان 233 صفحه 7
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 233 صفحه 7

انتخاب کردند و هر یک از آنها برای انجام مأموریت خود به سوی مقصد روانه گردید .عمروبن بکر برای کشتن عمرو عاص به مصر رفت و برک بن عبدالله جهت قتل معاویه رهسپار شام شد ابن ملجم نیز راه کوفه را پیش گرفت . برک بن عبدالله در شام به مسجد رفت و در لیله نوزدهم در صف اول نماز ایستاد و چون معاویه سر بر سجده نهاد برک شمشیر خود را فرود آورد ولی در اثر دستپاچگی شمشیر او به جای فرق معاویه بر ران وی اصابت نمود . معاویه زخم شدید برداشت و فورا به خانه خود منتقل و بستری گردید و ضارب را نیز نزد او حاضر ساختند ، معاویه گفت تو چه جرأتی داشتی که چنین کاری کردی؟ برک گفت امیر مرا معاف دارد تا مژده دهم : معاویه گفت مقصودت چیست؟ برک گفت همین الآن علی را هم کشتند : معاویه او را تا تحقیق این خبر زندانی نمود و چون صحت آن معلوم گردید او را رها نمود و به روایت بعضی (مانند شیخ مفید) همان وقت دستور داد او را گردن زدند .عمروبن بکر نیز در همان شب در مصر به مسجد رفت و در صف اول به نماز ایستاد اتفاقاً در آن شب عمرو عاص را تب شدیدی رخ داده بود که از التهاب و رنج آن نتوانسته بود به مسجد برود و به پیشنهاد پسرش قاضی شهر را برای ادای نماز جماعت به مسجد فرستاده بود!پس از شروع نماز در رکعت اول که قاضی سر به سجده داشت عمروبن بکر با یک ضربت شمشیر او را از پا در آورد ، همهمه و جنجال در مسجد بلند شد و نماز نیمه تمام ماند و قاتل بدبخت دست بسته به چنگ مصریان افتاد ، چون خواستند او را نزد عمرو عاص برند مردم وی را به عذابهای هولناک عمرو عاص تهدیدش می کردند عمروبن بکر گفت : مگر عمرو عاص کشته نشد؟ شمشیری که من بر او زده ام اگر وی از آهن هم باشد زنده نمی ماند مردم گفتند آن کس که تو او را کشتی قاضی شهر است نه عمرو عاص!! بیچاره عمرو آن وقت فهمید که اشتباها قاضی بی گناه را به جای عمرو عاص کشته است لذا از کثرت تأسف نسبت به مرگ قاضی و عدم اجرای مقصود خود شروع به گریه نمود و چون عمرو عاص علت گریه را پرسید عمرو گفت من به جان خود بیمناک نیستم بلکه تأسف و اندوه من از مرگ قاضی و زنده ماندن تست که نتوانستم مانند رفقای خود مأموریتم را انجام دهم! عمرو عاص جریان امر را از او پرسید عمرو بن بکر مأموریت سری خود و رفقایش را برای او شرح داد آنگاه به دستور عمرو عاص گردن او هم با شمشیر قطع گردید بدین ترتیب مأمورین قتل عمرو عاص و معاویه چنانکه باید و شاید نتوانستند مقصود خود را انجام دهند و خودشان نیز کشته شدند .اما سرنوشت عبدالرحمن بن ملجم ، این مرد نیز در اواخر ماه شعبان سال چهلم به کوفه رسید و بدون این که از تصمیم خود کسی را آگاه گرداند در منزل یکی از آشنایان خود مسکن گزید و منتظر رسیدن شب نوزدهم ماه مبارک رمضان شد ، روزی به دیدن یکی از دوستان خود رفت و در آنجا زن زیباروئی به نام قطام را که پدر و برادرش در جنگ نهروان به دست علی (ع) کشته شده بودند مشاهده کرد و در اولین برخورد دل از کف داد و فریفته زیبائی او گردید و از وی تقاضای زناشوئی نمود .قطام گفت برای مهریه من چه خواهی کرد؟ گفت هرچه تو بخواهی!قطام گفت : مهر من سه هزار درهم پول و یک کنیز و یک غلام و کشتن علی بن ابیطالب است . مقارن ورود ابن ملجم به کوفه علی (ع) نیز جسته و گریخته از شهادت خود خبر می داد حتی در یکی از روزهای ماه رمضان که بالای منبر بود دست به محاسن شریفش کشید و فرمود شقی ترین مردم این موی ها را با خون سر من رنگین خواهد نمود و به همین جهت روزهای آخر عمر خود را هر شب در منزل یکی از فرزندان خویش مهمان می شد و در شب شهادت نیز در منزل دخترش ام کلثوم مهمان بود . دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 21 پیاپی 233 / 14 شهریور 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 233صفحه 7