نقل و نمک
علی بابا جانی
مگس و حسن کچل
خانم مگس و بچه نازش روی سر بی موی حسن کچل نشسته بودند . حسن کچل هم بی خیال نشسته بود و داشت تلویزیون نگاه می کرد . او می دانست روی سرش دو تا مگس نشسته اند ، اما کاری نمی توانست بکند ؛ چون اگر دستش را بالا می آورد که روی مگس ها بزند ؛ اولاً زحمتش می شد ، ثانیاً مگس ها پرواز می کردند و حسن کچل روی سر خودش می زد .
مگس کوچولو رو به مادرش کرد و گفت : "ویزویز مادرجان من تشنه ام ."
مادر به دور و بر خود نگاه کرد و گفت : "آخه دخترم توی این بیابان بی آب و علف کجا دنبال آب بگردم ؟"
من شماره تلفن و نشانی خانه "شنگول و منگول و حبه انگور" را گم کردهام . از کسانی که نشانی این ببعی های ناز را بلدند یا شماره تلفن خانه شان را می دانند ، خواهش می کنم به من کمک کنند . قول می دهم این دفعه نقش مادر ببعی ها را خوب بازی کنم .
یک گرگ گرسنه
دندان
بچه هایی که دندان های محکم و سالمی دارید ! بچه هایی که فکر می کنید دندان تان مثل سنگ است ! بچه هایی که دوست دارید همهچیز را زیر دندان بگیرید ! ما در خدمت دندان های شما هستیم .
انجمن تولیدی پسته و فندق های دهان بسته
جواب غلط
پدر : "پسرم امتحان ریاضی ات چطور بود ؟"
پسر : "یکی از جواب ها را غلط نوشتم ."
پدر : "عیبی ندارد . پس بقیه ی سؤال ها را درست حل کردی ؟"
پسر : "نه ، چون اصلاً وقت نکردم به بقیه ی سؤال ها نگاه کنم ."
پلنگ سفید
یک نفر زنگ زد برنامه کودک تلویزیون و گفت "الو ، دیگر پلنگ صورتی پخش نکنید ."
- چرا ؟ پلنگ صورتی که کارتون خوبی است
- آخه از بس پخش کردید ، شده پلنگ سفید .
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 237صفحه 30