مجله نوجوان 101 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 101 صفحه 3

سر مقاله حسام الدین قاموس مقدّم و بار دیگر ، آتش گلستان شد . . . به بهانه ی عید قربان مهم این است که از همه ی هستی ات برای او بگذری . آن وقت تمام لحظه های زندگی گلستان می شود . این همه ی هستی می تواند گاهی کوچکترین وابستگی در این دنیا باشد و گاهی جان ومال و زن و فرزندت . اما کافیست که این همه ی هستی ، در وجود اسماعیلت خلاصه شده باشد . آن وقت است که گذشتن از آن دشوار می شود . چرا دشوار می شود ؟ خب معلوم است از والد زمزم و شاهد سعی هاجر می توانی بگذری ؟ اگر چشمان اسماعیلت در هاله ای از اشک ، هفت بار همپای مادرش هاجر از صفا به مروه رفته و بازگشته باشد ، آن وقت دلت می آید با قربانی کردنش از یک دنیا عظمت آن چشمها خود را محروم کنی ؟ یاد روزهایی می افتی که با دستان کوچکش سنگهای بزرگ و خشن را به دستت می داد تا با ساختن خانه ی کعبه ، مأمنی برای امتت بنا کنی . اکنون گریزی از فرمان و خواست پروردگار نیست . نامت خلیل الله است . هر کسی شایستگی دریافت این لقب را ندارد و حال که با او پیوند دوستی داری ، باید براساس قواعد این دوستی گام برداری . این دوست امروز به تو فرمان داده که اسماعیل را به قربانگاه ببری و او را در راه خدا قربانی کنی . خنجری که قرار است بر گلوی اسماعیل بوسه زند و نام ذبیح الله را برایش ثبت کند ، شعله ور است . دل بی قرارت هر لحظه از راه می ماند ولی قدمهای استوارت هم چون روح بی قرار اسماعیل از شوق جاری شدن فرمان خدا ، بی تاب رسیدن به قربانگاه است . تیغ همچنان شعله می کشد و آتش آن وجودت را می سوزاند ولی دیگر وقت سمعنا و اطعنا رسیده است . باید ذبح اسماعیل بگویی که شنیدی و اطاعت کردی . چشمان اسماعیل خیره به آسمان و دست تو به تیغی که آتشش هر لحظه بیشتر زبانه میکشد . با اراده ی دل و به نام خدا تیغ بندگی را سوار بر مرکب می کشد . یقین در جاده ی حنجر اسماعیل روانه می کنی . هنوز هم شعله می کشد . نگاهت به اسماعیل می افتد و خیره می مانی . تیغ بر گلویش نشسته ولی لبخند بر لبانش حک شده است . خبری هم از شعله ی آتش تیغ نیست . گویی بنا بود برد و سلام را پدر و فرزند هر دو تجربه کنند . حنجر اسماعیل آیینه ی تمام نمای گلستانهای عالم شده است . تو در مسابقه با خود ، گوی سبقت را از دل ربودی و از آزمایش دوست ترین همراهت ، پیروز بر آمدی . اکنون اسماعیل در آغوشت آرام گرفته و صدای قلبش ، نغمه ی رضایت را در گوش جانت نجوا می کند . اطاعت از یار چه سلسله وار از تو سرچشمه گرفت و با اسلام به قافله سالاری خاتم پیامبران صلّی الله علیه و آله ، در رگهای پیروان این شریعت آسمانی جاری شد . حال هر سال دهم ذی الحجه ، هزاران هزار دلشده که از هر نقطه این کره خاکی برای چراغانی جشن بندگی به زیارت آن خانه ی امن می روند ، در راه خدا قربانی می دهند و با تفرج در گلستان حنجر اسماعیل ، به دور یادگار دستان کوچک او طواف می کنند .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 101صفحه 3