دو سه ماهی بود که قیمت تربچه نقلی گران شده بود تقریباً دو برابر
قیمت قبلی، حالا دیگر نگهداشتن این خر پر هزینه برای صاحبش به
صرفه نبود، مجبور شد خر عزیزش را به زیر قیمت به دلالها بفروشد، با اندوه
فراوان پالان خر را روی دوش خودش انداخته بود و داشت یکی از
آوازهای خرش را زمزمه می کرد که چشمش افتاد به روزنامه های روی
دکه مطبوعاتی.
«قیمت تربچه نقلی کاهش می یابد، ورود تربچه نقلی به کشور آزاد
شد.» از خوشحالی به هوا پرید بلافاصله برگشت که خرش را پس بگیرد
امّا دلالها گفتند که خر را به سیرکهای اروپایی فروختهاند و فردا قرار است
که با هواپیمایی اختصاصی به اروپا پرواز کند. هر چه اصرار کرد و قیمت
را بالا برد نپذیرفتند و گفتند چند برابر این پولها خرج گذرنامه و ویزا و بلیت
هواپیما کرده اند.
دو روز بود که غمگین و افسرده بود، چند دسته تربچه نقلی خریده بود
و شسته بود و آماده کنار آخور خر چیده بود می رفت و طویله خالی را
می دید و آه می کشید و آواز خرکی می خواند. دلالها زنگ زدند و خبر
دادند که حاضرند خرش را برگردانند. خوشحال شد و به سرعت
به بازار رفت. دلالها گفتند که خرش به آنها گفته که در اروپا
تربچه نقلی نیست و او بدون تربچه نمی تواند زندگی کند.
خری هم که صادراتی نباشد به درد آنها نمی خورد خر را به
دو برابر قیمت خرید به صاحب قبلیاش برگرداندند و تمام
ماجرا را در مطبوعات نوشتند، حالا هرکس که خری در خانه
داشت برای هنرمند شدن خرش یک دسته تربچه نقلی
به برنامه غذاییاش اضافه کرد. خرها خوش به حالشان
شده بود و فروشندگان تربچه نقلی هم خوش به حالشان
شده بود. دوباره قیمت تربچه نقلی بالا رفت، بالاتر و بالاتر
طوری که قیمت یک دسته تربچة تر و تازه از قیمت
یک خر درست و حسابی و آوازخوان بیشتر شد. مردم
می آمدند و خرهایشان را به دلالها می فروختند و تربچه
نقلی می خریدند و آن را می شستند و کنار آخور
طویله های خالی می گذاشتند و آه می کشیدند.
و آوازهای سوزناک و خرکی می خواندند و دلالها
لبخند می زدند. حتی شایع شده بود که اروپاییها
می خواهند درباره کشت تربچه نقلی در اروپا برنامه
ریزی کنند.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 126صفحه 21