مجله نوجوان 126 صفحه 26
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 126 صفحه 26

حامد قاموس مقدم داستان افسردگی سگی مثل یک سگ احساس تنهایی می کرد. سگی تنها و بی حوصله که دچار یک آلزایمر سگی شده است و به خاطر نمی آورد آن هزاران استخوان دایناسور در کجای باغچة حیاطش چال شده است. کانال تلویزیون را عوض کرد. نورهایی با رنگهای مختلف روی صورتش می افتاد ولی نسبت به هیچکدام از آنها احساس خاصی نداشت. طبق معمول تنهای تنهای تنها بود. هر کسی به جای او بود می توانست از آن هزاران سرگرمی موجود در خانة پروفسور کمال استفاده را ببرد ولی برای بارک بیچاره هیچ جذّابیتی وجود نداشت. همه چیزش سر وقت بود و هیچ کم و کسری نداشت. قبلاً هفته ای یک بار آقای اسمیتی، وکیل خانواده به آنجا می آمد و بارک می توانست با انگیزه ای که نسبت به آن آدم نفرت انگیز داشت پشت در قایم شود و پاچه­اش را بگیرد ولی از وقتی پروفسور همة اموالش را صرف امور خیریه کرد و تنها مبلغی را به عنوان پس انداز برای خود نگه داشت دیگر آقای اسمیتی نفرت انگیز هم آن طرفها پیدایش نشد. دزدها هم که غلط می کردند با وجود سیستم فوق پیشرفتة امنیتی که پروفسور اختراع کرده بود پایشان را آن طرفها بگذارند. این سیستم آنقدر معروف شده بود که چند بار شخص رئیس جمهور از پروفسور تقاضا کرده بود که برای خود کاخ سفید هم نصب شود ولی پروفسور جواب روشنی نداده بود. از وقتی پروفسور این سیستم را در خانه اش نصب کرده بود، بارک رسماً احساس بازنشستگی می کرد. دل بارک به این خوش بود که لااقل پروفسور هر شب به او غذا می دهد و دستی به سر و گوشش می کشد ولی پروفسور برای این کار هم چاره ای اندیشید و یک دستگاه اختراع کرد که به بارک مثل آقاها غذا می داد. پروفسور برای این که مجبور نباشد بارک را برای قضای

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 126صفحه 26