اقتباساتی عرفانی درباره قرآن
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1391

ناشر مجله : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : جهانی پور، یاسر

اقتباساتی عرفانی درباره قرآن

اقتباساتی عرفانی درباره قرآن از دعـای چهل و دوم صحیفه سجادیه‏ با تکیه بر کلمات امام خمینی (سلام الله علیه)


‏● یاسر جهانی پور‏

 

مقدمه

‏کتاب تدوینی الهی، قرآن نازل و ادعیۀ اولیاء محمدیین، قرآن صاعد است.‏‏ ‏‏«انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی». ‏‏هر دو مخلوق بیدی الجمال و الجلال و مکمل یکدیگرند به همین دلیل قرآن را صامت و اولیا، را قرآن ناطق نامید. ‏‏کما قال اولنا محمد، اوسطنا محمد، اخرنا محمد، کلنا محمد‏‏. قرآن پس از تجلی بر قلب پیامبر با هزاران حجاب از مقام خود در ذات، بر بندگان نازل شده است. با اینکه این کتاب بین الدفتین در ورای حجب پنهان شده و از مرتبه اولی خود هزاران بار فاصله گرفته، اما آنقدر مشحون و مملو از حقایق و مکنونات غیبی است که جز بر پاکان و خاصان درگاه حق متمثل نمی شود؛‏‏ لا یمسه الا المطهرون‏‏. ادعیه اولیاء محمدیین بلکه تمام کلمات آنان که آنها را جز با لقلقه لسان نمی خوانیم و از آن هیچ درک نمی کنیم، همان قرآن صاعد بوده که بسان ذات اولیاء منطوی و محفوف به هزاران حجاب بوده و خواهد بود؛ همچون تجلی کلام حق در مرتبه ذات به مقارعه ذاتیه به لسان و سمع ذاتی. اولین مرتبه تجلی کلام اولیا محمدیین بر خود و آنگاه از طریق خودشان بر دیگران است. بین آنچه امام سید الشهدا حسین بن علی سلام الله علیه از دعای عرفه درک می نماید یا مناجات های امام زین العابدین با خداوند که اندکی از آنها در صحیفه سجادیه نقل شده با ادراک ما تفاوت بسیار است. همچنان که انسان کامل خود مخفی در پس حجب فراوان است، به طوری که شناخت او ممکن نیست، کلمات او نیز محفوف به رموز و دقایق فراوانی است که با نگاه ساده نمی توان به کنه کلمات ایشان پی ‏‏برد. انسان هر چه در بیانات آنان دقت و تأمل کند حقایقی را درمی یابد که پیش از آن نمی دانست و با این حال باز بواطن کلماتشان از چشم اغیار ‏


‏مخفی خواهند ماند.‏

‏موضوع این مقاله پیرامون قرآن است؛ پس از تأمل فراوان اندیشیدم بجاست در دعای 42 صحیفه که دعای ختم قرآن نامیده شده تأملی نموده و برخی از کلمات آن را در حدّ بضاعت خود اندکی شرح داده و گوشه ای از حقایق عرفانی آن را طی پنج فصل، با تفضلات ارواح اولیای الهی، خصوصا حضرت روح الله امام خمینی که کتب عرفانی او مملو از بیانات عرفانی قرآنی است، آشکار کنم. امید که مقبول افتد. ‏

‏ ‏

فصل اول: اسماء قرآن

‏اللهمَّ إِنَّکَ أَعَنْتَنِی عَلَی خَتْمِ کِتَابِکَ الَّذِی أَنْزَلْتَهُ نُورا، وَ جَعَلْتَهُ مُهَیْمِنا عَلَی کُلِّ کِتَابٍ أَنْزَلْتَهُ، وَ فَضَّلْتَهُ عَلَی کُلِّ حَدِیثٍ قَصَصْتَهُ. وَ فُرْقَانا فَرَقْتَ بِهِ بَیْنَ حَلالِکَ وَ حَرَامِکَ، وَ قُرْآنا أَعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرَائِعِ أَحْکَامِکَ وَ کِتَابا فَصَّلْتَهُ لِعِبَادِکَ تَفْصِیلا، وَ وَحْیا أَنْزَلْتَهُ عَلَی نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ - صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ - تَنْزِیلا. وَ جَعَلْتَهُ نُورا نَهْتَدِی مِنْ ظُلَمِ الضَّلالَةِ وَ الْجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ، وَ شِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهَمِ التَّصْدِیقِ إِلَی اسْتِمَاعِهِ، وَ مِیزَانَ قِسْطٍ لا یَحِیفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ، وَ نُورَ هُدًی لا یَطْفَأُ عَنِ الشَّاهِدِینَ بُرْهَانُهُ، وَ عَلَمَ نَجَاةٍ لا یَضِلُّ مَنْ أَمَّ قَصْدَ سُنَّتِهِ، وَ لا تَنَالُ أَیْدِی الْهَلَکَاتِ مَنْ تَعَلَّقَ بِعُرْوَةِ عِصْمَتِهِ.‏‏ بار خدایا تو مرا بر ختم کتاب خود یاری نمودی همان کتابی که آن را نور و روشنائی فرستادی و بر هر کتابی که نازل کردی گواه گردانیدی و بر هر حدیث و سخنی که فرموده ای برتری داده ای وآن را فرقان و جدا کننده گردانیده ای که بوسیله آن حلال و حرام خود را از هم جدا کرده ای، و قرآن خوانده شده ای که به آن راههای احکامت را هویدا ساخته ای، و کتاب و نوشته شده ای که آن را برای بندگانت تفصیل و شرح داده ی و وحیی که آن را بر پیغمبرت محمّد – رحمت ها و درودهای تو بر او و بر آل او باد - فرو فرستاده ای و آن را نور روشنائی گردانیدی که ما به پیروی از آن از تاریکی های گمراهی و نادانی راه می یابیم، و شفاء و بهبودی برای کسیکه فهمیدن آن را از روی تصدیق و باور نمودن خواسته، و برای شنیدنش خاموش گشته، و ترازوی عدل که زبانه اش از حقّ و درستی برنمی گردد، و نور هدایت و راهنمائی که حجّت و دلیل آن از گواهان خاموش نمی شود و نشانه نجات و رهائی که هر کس قصد طریقه و روش آن کند گمراه نمی گردد، و به هر که خود را به دستاویز عصمت و نگهداری آن بیاویزد مهالک و تباهی ها دست نیابد. قرآن کلام خداوند در حضرت احدیت است. ‏


‏«و از این جهت، این کتاب شریف صورت احدیّت جمع جمیع اسماء و صفات و معرّف مقام مقدس حق به تمام شئون و تجلّیات است. و به عبارت دیگر، این صحیفه نورانیّه صورت «اسم اعظم» است، چنانچه انسان کامل نیز صورت اسم اعظم است؛ بلکه حقیقت این دو در حضرت غیب یکی است، و در عالم تفرقه از هم به حسب صورت متفرّق گردند، ولی باز به حسب معنا از هم متفرّق نشوند. و این یکی از معانی ‏‏لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ‏‏ می باشد. و چنانچه حق تعالی بیدیِ الجلال و الجمال تخمیر طینت آدم اول و انسان کامل فرموده، بیدَی الجمال و الجلال تنزیل کتاب کامل و قرآن جامع فرموده. و شاید به همین جهت آن را «قرآن» نیز گویند؛ چه که مقام احدیّتْ جمع وحدت و کثرت است. و از این جهت، این کتاب قابل نسخ و انقطاع نیست، زیرا که اسم اعظم و مظاهر او ازلی و ابدی است و تمام شرایع دعوت به همین شریعت و ولایت محمّدیّه است.»‏‏(آداب الصلاة، ص 321)‏

‏این مقام، مقام علم اجمالی و کشف تفصیلی است پیش از این مرتبه که ما از نبودن عنوان مشیر از آن تحت عنوان مرتبه نام می‏‎ ‎‏بریم، اولین متکلم حضرت حق و اولین مستمع خود ذات است به لسان و سمع ذاتی. حضرت رسول که صاحب مقام برزخیت کبراست، به لحاظ آنکه واجد کاملترین مراتب ولایت بوده و ولوج در حضرت احدیت دارد، پس از حق تعالی در مرتبه ذات اولین مستمع در بین مخلوقات است. او در فنای ذات پس از حصول مقام او ادنی که همان احدیت مطلقه است، تمام حقایق کلمات خداوند را در مرتبه قران یکجا دریافت نمود. در این مرتبه خبری از لفظ و الفاظ نیست؛ بلکه قرآن، عین کلام ذاتی است و چون بین این مرتبه از کلام و پیامبر هیچ واسطه ای نیست و لذا لفظ و سخن به معنای آنچه متکلمین به کار می برند در بین نیست. قرآن در این منزل، پیش از هرگونه نزول تدریجی، بر قلب پیامبر یکجا نازل شده است. حقیقت و فهم کیفیت این قسم نزول، در عالم غیب، جز بر پیامبر صلی الله علیه و آله میسور و مقدور نیست.‏

‏قرآن در حضرت واحدیت عالم اعیان و حضرت علم، فرقان نام دارد. به عبارت دیگر آنچه در احدیت به صورت مجمل بود اینک به صورت مفصل در عین کشف تفصیلی در واحدیت ظاهر می شود.‏


‏پیامبر اسلام به لحاظ آنکه از حیث مقام و رتبه ولایت و نبوت برتر از جبرئیل و جمیع اهل عالم است در این مقام که از آن یاد شد، حقایق منزل بر قلب مبارک در مرتبه احدیت را، به عین ثابت جبرئیل فرقاناً نازل می فرماید و جبرئیل هر آنچه در این عالم از حقیقت محمدیه آموخته در عالم شهادت بر پیامبر تفصیلاً و فرقاناً نازل می فرماید. پس جبرئیل واسطه در نزول قرآن نبوده و تنها فرقان را در قالب لفظ بنا بر آنچه آموخته به عنوان مأمور الهی بر پیامبر نازل می نمود. مدت تنزیل فرقان در قالب لفظ برای پیامبر که مدت 23 سال به طول انجامید برابر است با لحظه ای که قرآن یکجا بر قلبش نازل شد. و اگر پیامبر واسطه میان حق و خلق در درک کلام الهی نبود، همانا اگر به اندازه عمر دنیا بر آدمی می گذشت قادر به درک کلام خداوند نمی بود. پس پیامبر مجرای نزول کلام حق در مرتبه کامله خود است یعنی آنکه هیمان و دهشت و عظمت و جلالت قرآن ابتدا و تنها بر قلب پیامبر وارد می شود و از طریق او به سمع خلایق می رسد؛ همچون بینایی که بخواهد تعلیم کوری دهد. به عنوان تشبیه معقول به محسوس آبی که در پشت سدی انباشته شده اگر سد نباشد ممکن است کل شهر یکباره نابود شود، اما با وجود منفذی در دل سد، آب به تدریج می تواند بر رودها جاری شود. این است که بزرگان فرموده اند قرآن با هزاران حجاب بر ما نازل شده و اگراین حجب در بین نبود همانا آسمان و زمین از عظمت و بزرگی و اجلال قرآن ذوب شده و جهان یکسره نابود می شد. ‏

‏ ‏

‏مرحوم امام خمینی در همین زمینه می فرماید: ‏

‏«حقیقت قرآن شریف الهی قبل از تنزّل به منازل خلقیّه و تطوّر به اطوار فعلیّه از شئون ذاتیّه و حقایق علمیّه در حضرت واحدیّت است و آن حقیقت «کلام نفسی» است که مقارعۀ ذاتیّه در حضرات اسمائیّه است. و این حقیقت برای احدی حاصل نشود به علوم رسمیّه و نه به معارف قلبیّه و نه به مکاشفه غیبیّه مگر به مکاشفه تامّه الهیّه برای ذات مبارک نبیّ ختمی صلّی الله علیه و آله در محفل انس «قاب قوسین» بلکه در خلوتگاه سرّ مقام «او ادنی». و دست آمال عائله بشریّه از آن کوتاه است مگر خلّص از اولیاء الله ‏


‏که به حسب انوار معنویّه و حقایق الهیّه با روحانیّت آن ذات مقدس مشترک و به واسطه تبعیّت تامّه فانی در آن حضرت شدند، که علوم مکاشفه را بالوراثه از آن حضرت تلقّی کنند و حقیقت قرآن به همان نورانیّت و کمال که در قلب مبارک آن حضرت تجلّی کند به قلوب آنها منعکس شود بدون تنزّل به منازل و تطوّر به اطوار؛ و آن قرآن بی تحریف و تغییر است و از کتاب وحی الهی کسی که تحمل این قرآن را می تواند کند وجود شریف ولی الله مطلق، علی بن ابی طالب، علیه السلام [است ]؛ و سایرین نتوانند اخذ این حقیقت کنند مگر با تنزّل از مقام غیب به موطن شهادت و تطوّر به اطوار ملکیّه و تکسّی به کسوه الفاظ و حروف دنیاویّه. و این یکی از معانی «تحریف» است که در جمیع کتاب الهی و قرآن شریف واقع شده و تمام آیات شریفه با تحریف بلکه تحریفات بسیار، به حسب منازل و مراحلی که از حضرت اسماء تا اخیره عوالم شهادت و ملک طی نموده، در دسترس بشر گذاشته شده. و عدد مراتب تحریف مطابق با عدد مراتب بطون قرآن است طابق النّعل بالنّعل؛ الّا آن که تحریفْ تنزّل از غیب مطلق به شهادت مطلقه است به حسب مراتب عوالم، و بطونْ رجوع از شهادت مطلقه به غیب مطلق است. پس، مبدأ تحریف و مبدأ بطون متعاکس است. و سالک الی الله به هر مرتبه از مراتب بطون که نائل شد، از یک مرتبه تحریف تخلّص پیدا کند؛ تا به بطون مطلق، که بطن سابع است به حسب مراتب کلّیّه که رسید، از تحریف مطلقاً متخلّص شود. پس، ممکن است قرآن شریف برای کسی محرَّف به جمیع انواع تحریف باشد، و برای کسی به بعض مراتب، و برای کسی محرّف نباشد، و ممکن است برای یک نفر در حالی محرّف و در حالی غیر محرّف باشد، و در حالی محرّف به بعض انواع تحریف باشد.» ‏‏  ( آداب الصلاه، ص 181 و 182)‏

‏ ‏

‏درک قرآن برای جبرئیل هم که مظهری از مظاهر و مصداقی از مصادیق حقیقت تام محمدیه است ممکن نیست مگر آنکه از مقام خود تنزل کند و در حدّ فهم جبرئیل قرار گیرد و لذا در مرتبه واحدیت، به تعلیم عین ثابت محمدیه، قرآن را در مرتبه فرقان آموخت و در قالب کلمات آنهم به اذن و فرمایش خداوند بر نبی بیان فرمود.‏

‏کلام حق در مشیت فعلیه و فیض منبسط، کتاب مبین و نور است کما قال: الم تر ربک کیف مد الظل و سایه از نور و بدون آن بی وجود است و عالم در نظر عرفا همچون سایه ای است که وجودی ندارد و نور، فیض مقدس است که از پرتو تجلیات و اشراقاتش عالم از کتم عدم به مرتبه وجود رسیده و آناً فاناً سواطع این نور بر اهل عالم خاصه قلوب عارفان و مشتاقان در حال تابیدن است.‏


‏از اولین اشراق نفس الرحمن، عقل اول و از تجلی او عالم عقول حاصل شد پس نام کلام حق در این مرتبه از مراتب وجود (همچنانکه در دعای صحیفه آمده) میزان است؛ ‏‏مِیزَانَ قِسْطٍ لا یَحِیفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ‏‏ یعنی ترازویی که عین عدل است و لسانش از حق تخطی نمی کند. عقل انسان به عنوان یکی از مصادیق عقل کلی مشمول همین حکم است. یعنی آنکه عقل در انسان سمت فرمانروایی بدن را به عهده دارد و در این بین وظیفه اش تعدیل قوا و هدایت آنها به سوی حقیقت و درستی است و اگر بین قوا اختلافی روی دهد عقل قادر است راه صحیح را به آدمی نشان دهد، اگر فرد تحت قوه عاقله رفته و مهار نفس خود را به شهوت و غضب نسپرده باشد زیرا در غیر این صورت، قوت عقل مقهور قوت قوای حیوانی شده و انسان مسیر حق را به اشتباه تشخیص داده و از آن دور می شود. پس تمیز میان حق و باطل، شناخت حقیقت کار قوه عاقله بوده و فطرتاً، عقل لسان حق است؛ اگر نفس تحت کنترل آن قرار گیرد. فرشتگان به دلیل آنکه از تمام گناهان دور بوده و دائم در حال عبادت پروردگار خود هستند از مصادیق کامله عقل اول هستند و لذا عالم آنان را عالم عقول نام نهاده اند به عبارت دیگر از خصوصیات عالم عقل آن است که عین عدل و راستی بوده و لسانشان از حق تجاوز نمی نماید.‏

‏کلام حق در مرتبه نفس کلی کتاب تفصیلی نام دارد. خداوند در آیات بسیاری به این ویژگی و نام قرآن اشاره می نماید از آن جمله می فرماید: ‏‏وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَری مِنْ دُونِ الله وَ لکِنْ تَصْدیقَ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصیلَ الْکِتابِ لا رَیْبَ فیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ‏‏ ‏‏(یونس / 37)‏‏ شایسته نبود (و امکان نداشت) که این قرآن، بدون وحی الهی به خدا نسبت داده شود ولی تصدیقی است برای آنچه پیش از آن است (از کتب آسمانی)، و شرح و تفصیلی بر آنها است شکّی در آن نیست، و از طرف پروردگار جهانیان است .‏

‏و نیز فرمود: لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ما کانَ حَدیثاً یُفْتَری وَ لکِنْ تَصْدیقَ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ ‏


‏وَ تَفْصیلَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ‏‏ (یوسف /  111‏‏) در سرگذشت آنها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه بود! اینها داستان دروغین نبود بلکه (وحی آسمانی است، و) هماهنگ است با آنچه پیش روی او (از کتب آسمانی پیشین) قرار دارد و شرح هر چیزی (که پایه سعادت انسان است) و هدایت و رحمتی است برای گروهی که ایمان می آورند. اولین ظهور فیض مقدس و حقیقت محمدیه به مقام خلقی و امکانی، تجلی در عقل اول است کما قال اول من بایعه العقل. ‏

‏این مرتبه از وجود به اعتبار تجلی در عقل اول که مجلای فیض برای سایر عقول و ممکنات و محیط نسبت بمادون خود است، ربّ و مبدأ عقل اول است. از عقل اول تعبیر به لوح قضاء نموده اند؛ چون جمیع حقایق مادون در آن حقیقت به نحو اعلی و اتم با وجودی مناسب با آن مقام مقدس موجود است و همان حقایق در مادون به نحو تفصیل نازل می گردد. حقیقت وجود بعد از تجلی درعقل اول و سایر عقول طولی و عرضی به نفس کلی می رسد. به همین جهت حقیقت وجود به اعتبار ظهور در نفس کلی ربّ و مبدا آن نیز به شمار می رود. نفس کلی را لوح قدر می نامند؛ چون صفحه وجود این لوح محل ظهور کلمات موجود در عقل اول است و آنچه به اجمال در عقل اول مسطور است به نحو تفصیل در نفس به ظهور می رسد. تعینات ناشی از وجود پس از نفس کلی و نفوس جزئی به صور کلیه و جزئیه رسیده تا برسد به هیولای اولی.‏

‏قرآن در عالم مثال  هادی نام دارد. به دلیل آنکه عالم مثال نزدیکترین عالم به عالم ماده و طبیعت است و برای هر فرد از افراد عالم در عالم مثل، مثالی است که او را به سوی خیر هادی است و لذا قرآن را در عالم مذکور می توان هادی نامید. ‏

‏همچنانکه خداوند در بیان این نام قرآن فرمود:‏‏ ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ‏‏ (بقره / 2)‏‏ و اما در عالم ناسوت برای قرآن نامهای بسیار متناسب با استعدادات افراد است. هر کس به مذاق خود از قرآن استفاده ای برده و توجه به جنبه ای خاص از آن دارد از مهمترین نامهای کلام حق در عالم طبیعت شفاء ست هم برای جسم و هم برای روح و جان. چنانکه حقتعالی خود در این باره فرمود‏‏: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً ‏‏(اسرا /  82)‏‏ ‏‏کاملان در عرصه سیر و سلوک به دلیل احاطه به همه عوالم، قرآن را متناسب با عالم مذکور و به همان نام می خوانند. بهره ای که این جماعت از قرآن می برند و آنچه از آیات آن ادراک می نمایند با دیگران بسیار متفاوت است.‏

‏ «ان المراد بالبطون السبعه هو المراتب السبعه الکلیه من مقام الاحدیه الغیبیه و حضره الواحدیه و مقام المشیئه و الفیض المنبسط و عالم العقل و عالم النفوس الکلیه و عالم المثال المطلق و عالم ‏


‏الطبیعه»(‏‏تعلیقات علی شرح در فصوص الحکم" مصباح الانس" امام خمینی ص214)‏

 

فصل دوم: قلب پیامبر محل نزول قرآن

‏امام (ع) می فرماید:‏‏ اللهمَّ إِنَّکَ أَنْزَلْتَهُ عَلَی نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ - صَلَّی الله عَلَیْهِ وَ آلِهِ - مُجْمَلا، وَ أَلْهَمْتَهُ عِلْمَ عَجَائِبِهِ مُکَمَّلا، وَ وَرَّثْتَنَا عِلْمَهُ مُفَسَّرا، وَ فَضَّلْتَنَا عَلَی مَنْ جَهِلَ عِلْمَهُ، وَ قَوَّیْتَنَا عَلَیْهِ لِتَرْفَعَنَا فَوْقَ مَنْ لَمْ یُطِقْ حَمْلَهُ. ‏‏خداوندا تو قرآن را به صورت مجمل بر پیامبرت محمد (که درود خدا بر او و آل او باد) نازل کردی و علم به شگفتیهای آن را به نحو کامل به او الهام فرمودی و برای ما علم تفسیر شده آن را به ارث گذاشتی و ما را بر کسی که به قرآن جاهل است برتری دادی. و ما را نسبت به او قدرت بخشیدی تا مقام ما را رفیع تر از کسی گردانی که طاقت حمل قرآن را ندارد.‏

‏این کلام با همه سادگی خود مملو از حقایق ناب عرفانی است و ما اینک برخی از حقایق کلام مذکور را به قدر توانایی خود بر شما خوانندگان محترم به زبان رمز بیان می کنیم.‏

‏پیش از این دانستی که کلام شریف الهی را در هر یک از عوالم وجودیه مطابق با آن عالم، نامی است. در احدیت مطلقه به آن قرآن می گویند. در این مرتبه، کلام الهی به لسان ذاتی است و مستمع خود حضرت حق به سمع ذاتی است. ‏‏و سمعه عباره عن تجلیه بعلمه المتعلق بحقیقه الکلام الذاتی فی مقام جمع الجمع و الاعیانی فی مقامی الجمع و التفصیل ظاهراً و باطناً لا بطریق الشهود‏‏. اولین مرتبه ظهورکلام ذاتی حق که اصل و مجموع کلمات تامه الهیه درجمیع عوالم وجودیه می باشد، مقام احدیت مطلقه است که از آن به قرآن تعبیر شده است . این مقام که عبارت از مقام جمعی الهی و مقدم بر جمیع تعینات وجودی است، در مسلک عرفا به عنوان حقیقت محمدیه و حقیقه الحقایق و مقام اوادنی و بطن هفتم از بطون سبعه شناخته شده است. حق در این مرتبه ذات خود را با جمیع کمالات شهود می نماید. ظهور در احدیت، اولین تعینی است که عارض بر وجود می شود و حکایت از کمالات حق می نماید. ‏‏قال الحق: انه لقران کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون‏‏(واقعه75-77)‏‏ این مقام که ازآن با عنوان قرآن نام برده شد عبارت است از بطن هفتم از بطون کلام الهی که سوای اولیاء محمدیین(علیهم السلام) کسی قادر به درک کاملترین مرتبه که همان قرآن است نیست. این قرآنی که از آن نام بردیم محصول ناب و خالص وحی و القاء الهی بدون هیچ واسطه ای حتی جبرئیل بوده است. ‏


‏شاهد بر این گفتار علاوه بر آیات بسیار دیگر‏‏(برای نمونه آیات واقعه / 77،  نمل / 6، بروج21 /  قیامه،17-19) ‏‏آیات سوره نجم است. خداوند در این آیات به حقیقت معراج پیامبر (نه واقعه شب معراج) اشاره می کند و می فرماید: ‏‏ثم دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی فاوحی الی عبده ما اوحی‏‏ ‏‏(نجم / 8-10)‏‏ به اندازه دو کمان یا کمتر به خدا نزدیک شد پس وحی نمود به بنده اش آنچه را وحی نمود.‏

‏توضیح آنکه حقایق علمی انبیاء، مشتمل بر امهات و اسماء محیط و فایض به اسماء و اعیان مادون خود هستند. به لحاظ آنکه اسم اعظم مقام نیابت فیض اقدس را داراست، در تمام عوالم وجود به نحو بطون سریان دارد. سالک چون در سیر و سلوک به مقام مذکور رسید، الله را ظاهر در عالم و عالم را مستهلک در آن می بیند. بعد از فنای کامل ذات برای انسان کامل،آنچه ظاهر می شود الله است؛ از این رو عینی که فانی و مندّک در اسم الله شده است، خود مجموع تمام اعیان است؛ زیرا که هر عینی در عالم مظهر اسمی از اسماء و حقیقتی از حقایق است. پس وقتی می گوئیم رجوع اعیان خارجی در سلوک، به اعیان علمی و آنگاه به الله و در نهایت به ذات است در واقع قائل شده ایم به اینکه رجوع همه به انسان کامل و حقیقت محمدیه است. عین ثابت الله به لحاظ اتحاد ظاهر و مظهر متجلی در تمام کائنات است پس برای اسم اعظم دو اعتبار است: یکی آنکه بالذات مقدم براسماء و مشتمل بر آنهاست و دیگر آنکه متظاهر در اسماء و اعیان اسماء است. به اعتبار ظهورش در اسماء و صفات، جمیع مظاهر اسماء جزئیه مظهر این اسم جامع الهیند؛ زیرا که به وساطت این اسم ظاهر شده و بعد از ظهور، متجلی در اعیان خود شده اند و چون ظاهر و مظهر در حقیقت وجود یکی اند و تعدّد آنها اعتباری و رتبه ای است، نتیجه آنکه مظاهر اسماء جزئیه مظهر این اسمند. و به اعتبار اشتمال آن بر اسماء از حیث مرتبه الهیه اشتمال این اسم بر اسماء دیگر اشتمال کل مجموعی است بر اجزاء زیرا که اجزاء از همان کل وکل از همان اجزاست.‏

‏«فاذا علمت هذا علمت ان حقائق العالم فی العلم والعین کلها مظاهر للحقیقه الانسانیه التی هی مظهر للاسم الله فارواحها ایضا کلها جزئیات الروح الاعظم الانسانی سواءکان روحا فلکیا او عنصریا او حیوانیا و صورها صور تلک الحقیقه الانسانیه و لوازمها لوازمها و لذلک یسمی عالم المفصل بالانسان الکبیر عند ‏


‏اهل الله لظهور الحقیقه الانسانیه و لوازمها فیه و لهذا الاشتمال و ظهور الاسرار الالهیه کلها فیها دون غیرها استحقت الخلافه من بین الحقایق»‏‏(شرح فصوص الحکم قیصری ص 117)‏‏ ‏

‏پس عین فانی در الله، ظاهر است در مظاهر خلق و خلق باطن است در ذات وی و لذا هر آنچه که دیده خود را دیده وخلایق را در ذات خود می بیند. اما ارواح انبیاء که تجلی ای از تجلیات روح محمدیه و فضیلتی از فضایل او هستند هرکدام مشتمل بر یکی از اسماء محیطیه اند و خداوند ابراهیم(ع) را امّت نامید؛ ‏‏انّ ابراهیم کان امّه قانتأ ‏‏(نحل120)‏‏ زیرا که او خود به سبب اسم متجلّی در وجودش شامل امّتی از حقایق علمی است.‏

‏با ذکر این مقدمات می گوییم: حضرت محمد(ص) چون با سیروسلوک در دنیا به عین ثابت خود که همان حقیقت محمدیه درحضرت علم است رسید، فنای او تام شده و شمس وجود او در افق اعلی به بالاترین مرتبه ممکنه نسبت به دیگر خلایق رسید تا جایی که به اندازه دو کمان یا کمتر به خدا نزدیک شد. و فی هذا الموضع اقوال که مهمترین قول اشاره دارد به اینکه بر اساس تجلّیات خاصه ربانی و هدایت و تربیت اسم الله از حضرت واحدیت گذشته و به مقام احدیت مطلق رسید؛ پس در این وقت قرآن یکجا بر قلب نازنین نبی اسلام نازل گردید. این نزول عبارت است از ادراک حقایق غیبی و اسرار الهی از کلام ذاتی الهی در حضرت احدیت، در کاملترین مرتبه ولایت، در انتهای سفر دوم، که عبارت است از فنای در فنا و فنای ذات که هیچیک از انبیاء و اولیاء پیش از او از آن آگاه نگردیدند. ‏‏ثم دنی فتدلی فکان قاب قوسین اوادنی فاوحی الی عبده ما اوحی ‏‏(نجم8-10)‏‏ چون حقتعالی بر اساس آنچه برای او در عالم علم تقدیر فرموده بود، و ختم رسالت و اکملیت دین و آیین او را خواستار بود و اراده فرموده بودکه وجود خود را در وجود او ببیند، او را از حالت بیخودی درفنای تام برای امرمهم رسالت و نبوت خارج نمود. پس از کسب این مرتبه با سیر وسلوک در نشئه دنیوی و وصول به عین ثابت، حقتعالی در آن مقام لا مقامی که اثری از عبد و عابد و معبود نبود، آنچه می خواست بر او وحی کند، بالتمام من الاول الی الاخر را، یکجا بر قلب پیامبر نازل فرمود. و قلب مبارک او در این وقت همچون مخزنی بزرگ، قادر به تحمل این بار امانت الهی شد که کوهها و آسمانها و زمین از برداشتنش ابا نمودند؛ زیرا که حق فرمود: ‏‏لو انزلنا هذا القران علی جبل لرأیته خاشعاً متصدعاً من خشیه الله‏‏ (حشر / 21)‏‏ پس این بار و این قرآن تنها یک محمل و یک مظهر دارد و آن هم قلب انسان کامل اکمل مکمل محمدی است. او که مظهر الوهیت و جلوه تام تمام اسماء و صفات الهی است.‏


‏به لحاظ آنکه مرتبه احدیت مقام علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است، ساکن این عالم که کسی جز نبی اسلام نیست، قرآن را به همین نهج از حقتعالی دریافت نموده است پس نزول قرآن در مرتبه احدیت مطلقه، به صورت مجمل در عین کشف تفصیلی بر قلب پیامبر بوده است و لذا امام سجاد روحی فداه فرمود: خداوندا تو قرآن را به صورت مجمل بر پیامبرت محمد (که درود خدا بر او و آل او باد) نازل کردی و علم به شگفتیهای آن را به نحو کامل به او الهام فرمودی و این همان ثمره نزول اجلال در مرتبه احدیت در ذات می باشد.‏

‏اولیاء محمدیین حاملان قرآن، به تبع پیامبر می باشند. در کلام امام زین العابدین آمده است: خداوندا همانگونه که قلبهای ما را حامل قرآن قرار دادی و به رحمت خود ما را نسبت به شرافت و فضیلت قرآن واقف گردانیدی، پس بر محمد صلّی  الله علیه و آله که با قرآن سخن می گوید و بر آل پیامبر که خزانه دار قرآنند درود فرست و ما را از کسانی قرار ده که اعتراف می کنند قرآن از جانب توست تا اینکه شک در تصدیق به آن بر ما عارض نشود و دلتنگیی نسبت به پیمودن راه قرآن در قلب ما پدید نیاید. ‏

‏عن جابر قال: سمعت اباجعفر یقول: ما ادعی احد من الناس انه جمع القرآن کله کما انزل الا کذاب و ما جمعه و حفظه کما نزله الله تعالی الا علی بن ابیطالب و الائمه من بعده‏‏ (‏‏کافی، ج1، ص229)‏

‏و ایضاً عن ابی عبدالله(ع) قال: والله انی لاعلم کتاب الله من اوله الی آخره کانه فی کفّی. فیه خبر السماء و خبر الارض و خبر ماکان و خبر ما هو کائن قال الله عز و جل: فیه تبیان کل شیء‏‏(همان ج1، ص61) ‏‏و عن ابی جعفر(ع) قال: ما یستطیع احد ان یدعی ان عنده جمیع القرآن کله ظاهره و باطنه غیر الاوصیاء‏‏(همان، ج1، ص228) ‏

‏روایات وارد از ائمه معصومین از جمله روایات مذکور حاکی از این حقیقت است که قرآن حقیقتاً تنها نزد ایشان است و بس.‏

‏ ‏

فصل سوم: قرآن ریسمان محکم الهی

‏امام می فرماید: ‏‏اللهمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ یَعْتَصِمُ بِحَبْلِه.‏‏ ‏

‏(خداوندا بر محمد و آل او درود فرست و ما را از کسانی قرار ده که به ریسمان قرآن چنگ می زنند).‏


‏در فصل اول معلوم شد از اسماء قرآن هادی و میزان است. هر کس قرآن را شناخت و از معانی آن بهره گرفت و طریق هدایت را جست و بر میزان قرآن عمل نمود در حقیقت به ریسمان قرآن چنگ زده است.‏

‏برای اینکه به ریسمان قرآن چنگ بزنیم رعایت سه نکته به عنوان مقدمه ضروری است:‏

‏اول آنکه از قرائت قرآن نباید غافل شد؛ زیرا مرتبه ابتدایی ذکر، لسانی بوده و تا ذکر بر لوح دل نقش نبندد، باید که بر ذکر زبانی ادامه داد.‏

‏دوم آنکه همراه قرائت قرآن، تدبر در آیات آن را نیز نباید فراموش کرد زیرا محض خواندن و بدون تأمل و تدبر در آیات، بهره ای نصیب قاری نخواهد شد و رتبه بالاتری از ذکر به دست نمی آید.‏

‏سوم آنکه باید به طریق قرآن عمل نمود زیرا قرآن به نص خداوند هم هادی است و هم میزان و باید که از این طریق مسیر حق را یافته و طی نمود. بنا به مناسبت بحث عناوین اخلاقی بالا مطرح می شود.‏

‏قرآن کریم اقیانوس بی کرانی است که رسیدن به اعماق آن جز برای معصومان میسر نیست. با این حال هم خود قرآن و هم خود معصومان به مردم توصیه می فرمایند که درآیات قرآن تدبر نمایند. قرآن کریم می فرماید:‏‏ ‏

‏کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته‏‏(ص / 29)‏‏ ‏‏افلا یتدبرون القران ام علی قلوب اقفالها ‏‏(محمد / 24) ‏‏همچنین پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اطهار(ع) سفارش های بسیار در رجوع به قرآن و تدبر در آیات آن فرموده اند. به ویژه هنگامی که فکر جامعه دچار آشفتگی و تیرگی گردد و شبهه هایی در میان مسلمانان رخ دهد که موجب انحرافات فکری و عقیدتی شود در چنین شرایطی تأکید شده است که حتماً به قرآن مراجعه کنید؛ ‏‏اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقران ‏‏(همان، ج2،ص559) ‏‏هنگامی که فتنه ها همانند پاره های شب تیره شما را فرا گیرد به قرآن روی آورید. خداوند در آیات متعدد قرآن را ذکر معرفی کرده است از آن جمله می فرماید: ‏‏قد انزل الله الیکم ذکرا ‏‏(طلاق10)‏‏ و همچنین فرمود: انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون‏‏(حجر9)‏


‏روایات مختلفی در باب قرائت قرآن و ثواب قرائت وارد شده است که در ذیل به بعضی از آنها اشاره می شود:‏

‏الف-‏‏ قال رسول الله(ص): حمله القران عرفاء اهل الجنه‏‏(همان،ص606)‏‏ حاملان قرآن عارفان اهل بهشتند‏

‏ب-‏‏ قال رسول الله(ص): من قرأ عشرآیات فی لیله لم یکتب من الغافلین و من قرأ خمسین آیه کتب من الذاکرین و من قرأ مائه آیه کتب من القانتین و من قرأ مائتی آیه کتب من الخاشعین و من قرأ ثلاث مائه آیه کتب من الفائزین و من قرأ خمسمائه آیه کتب من المجتهدین و من قرأ الف آیه کتب له قنطار من برالقنطار خمسه عشر الف مثقال من ذهب و المثقال اربعه و عشرون قیراطا اصغرها مثل جبل احد و اکبرها ما بین السماء الی الارض‏‏(همان،ص612)‏

‏پیغمبر فرمود: هرکه ده آیه در هر شب بخواند از غافلین نوشته نمی شود و هرکه پنجاه آیه بخواند از ذاکران نوشته می شود، هر که صد آیه بخواند از قانتین، دویست آیه بخواند از خاشعین، سیصد آیه بخواند از فائزین و رستگاران، پانصد آیه بخواند از مجتهدین نوشته می شود و هرکه هزارآیه در هرشب بخواند قنطاری از نیکی برای او نوشته میشودکه هر قنطاری پانزده هزار مثقال از طلا و هر مثقال بیست و چهار قیراط است که کوچکترینش به اندازه کوه احد و بزرگترینش ما بین آسمان و زمین است.‏

‏ج-‏‏ عن النبی(ص) قال: اهل القران هم اهل الله وخاصته‏‏(مجمع البیان،ج1،ص44)‏‏ اهل قرآن خاصان درگاه حق و اهل الله هستند‏

‏د-‏‏ و ایضا عن النبی قال: افضل العباده قرائه القران‏‏(همان)‏‏ برترین عبادت قرائت قرآن است.‏

‏ ‏

آداب قرائت

‏ در اثرپذیری ذکر بر دل و منقوش شدن کلمات الهی رعایت دو نکته الزامی است: یکی اینکه توجه به معنا و باطن کلمات و نیز التفات به مذکور و محبوب باشد. دوم اینکه تکرار و ممارست باشد. وظیفه ما در این مقام این است که با تدبر و تأمل در آیات الهی برایمان خود بیفزاییم و با قرار ‏


‏گرفتن در مسیر سلوک الی الله، به اندازه خرق هرحجاب یا حجب مرحله ای به فهم بطون قرآن نزدیک شویم و از قشر فهمی و ظاهربینی تا اندازه ای دور شویم. امام خمینی می فرمایند:‏

‏«پس ای مسکین در راه پروردگارت مجاهده کن و دل خود را پاک گردان و از تسلط شیطان بیرون شو و کتاب پروردگارت را قرائت کن و بالا برو و آن را با تفکر و تأمل بخوان و در قشر و ظاهر آن متوقف مباش و خیال مکن که کتاب آسمانی و قرآن نازل شدۀ ربّانی به جز این قشر و صورت نیست، چه آنکه بر صورت توقف کردن و در عالم ظاهر معتکف شدن و به مغز و باطن تجاوز نکردن، مرگ است و هلاکت و اصل ریشه های جهالتها و سنگ اساسی انکار نبوتها و ولایتهاست. زیرا نخستین کسی که خود در مرحله ظاهر ایستاد... شیطان بود.»‏‏( شرح دعای سحر،ترجمه فارسی، ص95)‏

‏مرحوم ملا احمد نراقی در بیان آداب باطنی قرائت قرآن می فرماید: ‏

‏«و اما آداب باطنیه آن پس چند چیز است: ‏

اول:‏ تذکر عظمت کلام و علو مرتبه آن و یاد آوردن فضل الهی و لطف او را برخلق خود، که چنین کلامی را از عرش جلال، امر به نزول اجلال فرموده و آن را به فهم بندگان خود نزدیک ساخته و کلام خود را لباس حروف پوشانیده تا مخلوقان را طاقت شنیدن آنها باشد. و اگر حقیقت جمال کمال کلام خود را به لباس حروف نپوشانیدی نه عرش را توانایی شنیدن آن بودی و نه ما تحت الثری را. بلکه اجزاء ایشان متلاشی شدی. ‏

دوم:‏ در وقت قرآن خواندن، متذکر تعظیم صاحب کلام گردد و یاد آورد که: آنچه می خواند کلام بشر نیست بلکه کلام خداوند علام و خالق شمس و قمر است و در خواندن کلام او نهایت خطر است.‏

سوم:‏ با حزن و رقت قلب تلاوت نماید. و از حضرت امام جعفر صادق - علیه السلام - مروی است که: «قاری قرآن، محتاج به سه چیز است: دلی خاشع، و بدنی فارغ، و مکانی خلوت، زیرا هرگاه دل او خاشع باشد شیطان از او می گریزد. و چون بدن او از مشاغل فارغ باشد دل او متوجه قرآن خواندن می شود و عارضه ای عارضش نمی شود که او را از نور قرآن و فواید آن محروم سازد. و چون در مکان خلوتی باشد و از خلق کناره گرفته باشد، باطن او با خدا انس می گیرد و حلاوت خطابهای الهی را که با بندگان صالحین خود کرده می یابد، و لطف او را به ایشان می داند.‏

چهارم:‏ حضور قلب و ترک افکار دنیویه و وساوس باطله در آن وقت.‏

‏پنجم: تدبر در معانی قرآن‏

ششم:‏ به محض تدبر در فهم معنی ظاهر اکتفا نکند، بلکه سعی کند تا حقیقت معنی بر او روشن ‏


‏شود.‏

هفتم:‏ خود را از آنچه مانع فهم معانی قرآن است نگاهدارد. و آن چند امر است: از آن جمله: تقلید و تعصب از برای مذهبی بدون اینکه طالب حق باشد در آن، زیرا آن به منزله پرده ای است از برای آئینه دل، که منع می کند از تابیدن آنچه غیر اعتقاد اواست در آن. و از آن جمله: جمود بر تفسیر ظاهر قرآن به اعتقاداتی که غیر از این تفسیری برای آن نیست. و از این روست که در اخبار از آن منع شده است و از آن جمله: صرف همت و ذهن و فهم خود را در تحقیق حروف و مخارج آن و سایر اموری که متداول میان قاریان است، زیرا همه تامل را مقصور بر این کردن، مانع از فهمیدن معانی آن است و از آن جمله: اصرار بر گناهان ظاهریه و باطنیه و پیروی شهوات، که باعث تاریکی دل و محرومی از کشف اسرار حقایق و تابیدن انوار معارف حقه است در آن.‏

هشتم:‏ هر خطابی که در قرآن ملاحظه کند چنان تصور کند که: خطاب به اوست و او مقصود از آن خطاب است. ‏

نهم:‏ دل او متاثر شود به آثار آیات مختلفه.‏

دهم:‏ در تلاوت قرآن، حال او در ترقی باشد، زیرا درجات تلاوت کنندگان، که از غافلین نیستند و از مرتبه غفلت بیرون آمده اند سه گونه است: ‏

‏اول: - و آن مرتبه پست تر است - آن است که: خود را چنان تصور کند که در حضور پروردگار ایستاده و قرآن می خواند و خدای تعالی به او نظر می کند و کلام او را می شنود. و در این وقت، حال او تملق و سؤال و تضرع و ابتهال است. ‏

‏دوم: چنان در قلب خود مشاهده نماید که: گویا خداوند عظیم به لطف و کرم خود به او خطاب می کند و سخن می گوید و امر و نهی می کند. و مقام او در این وقت، مقام هیبت و حیا و گوش دادن و شنیدن است. ‏

‏سوم: مطلقا ملتفت خود و تلاوت خود نباشد، بلکه همه همت او مقصور بر صاحب کلام باشد. و فکر او منحصر در او باشد به نحوی که: گویا مستغرق مشاهده جمال او است و او را پروای غیر او نیست و این، درجه «مقربین » و «صدیقین » است و دو درجه سابق، درجه اصحاب یمین است و آنچه غیر اینها باشد درجات غافلین است.‏

‏یازدهم: از حول و قوه خود بری ء شود و چشم رضا و خوبی خود را نبیند. پس هرگاه به آیه ای رسد که: مشتمل بر وعد و مدح نیکان باشد خود را از زمره ایشان نبیند. و از اهل آن وعده نشمارد، بلکه اهل صدق و یقین را از اهل آن وعده شمارد و شوق نماید که:‏


‏خدا او را به ایشان محلق سازد و چون به آیه ای رسد که: مشتمل بر مذمت گناهکاران و مقصرین باشد خود را به نظر در آورد و چنان تصور نماید که خود مخاطب به این آیه است.»‏‏ انتهی کلامه ‏‏(معراج السعادة، ص854)‏

‏ ‏

بیان عرفانی

‏عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم: إن للقرآن ظهراً و بطناً و لبطنه بطن إلی سبعة أبطن.‏‏ برای قرآن هفت مرتبه است همانطور که برای انسان کامل هفت مرتبه است؛ منطبق با حجب سبعه و عوالم هفتگانه. سالک با وصول به هر مرتبه از مراتب هفتگانه، حقایق کلام الهی را ( بنا به توضیحاتی که در فصل اول داده شد) منطبق با همان عالم ادراک خواهد نمود. ادراک حقایق قرآن در حقیقت چنگ زدن به ریسمان کتاب الهی است. انسان کامل به لحاظ احاطه ای که به همه عوالم وجودی دارد صاحب مقام جمعیت بوده و قران را از احدیت تا ناسوت ادراک می نماید از این رو تماماً به ریسمان محکم قرآن چنگ زده و خود عین قرآن شده است، بنابراین چنگ زدن به قرآن عینیت با قرآن در مراتب وجودی است. و چون بیش از این جای شرح نیست از این مقال می گذریم.‏

‏ ‏

فصل چهارم: عینیت قرآن و حقیقت محمدیه در هدایت به سوی الله

‏اللهمَّ وَ کَمَا نَصَبْتَ بِهِ مُحَمَّدا عَلَما لِلدَّلالَةِ عَلَیْکَ، وَ أَنْهَجْتَ بِآلِهِ سُبُلَ الرِّضَا إِلَیْکَ، فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلِ الْقُرْآنَ وَسِیلَةً لَنَا إِلَی أَشْرَفِ مَنَازِلِ الْکَرَامَة.‏‏ خدایا همانگونه که به وسیله قرآن، حضرت محمد صلّی الله علیه و آله را نشانه ای برای راهیابی به سوی خودت نصب فرمودی و عترت طاهرینش را شاهراه رضایت خودت قرار دادی، پس بر او و خاندانش درود فرست و قرآن را برای ما همچون وسیله ای قرار ده که به شریفترین مراتب کرامت نایل آییم.‏

‏در این عبارت چند نکته ملحوظ است اول آنکه قرآن را همچون محمد(ص) وسیله هدایت و عامل ‏


‏وصول به کرامت معرفی فرموده است و دیگر اینکه راه رسیدن به این دو حقیقت عبور از شاهراه اولیاء محمدیین علیهم صلوات الله است. پس آدمی برای رسیدن به سعادت، محتاج به این سه است؛ در حالیکه صراط مستقیم یکی است بنابراین صراط هر سه یکی است.‏

‏برای هر امر دنیوی، حقیقتی است ملکوتی و برای هر حقیقت ملکوتی صورتی است ملکی. صراط مستقیم که در قرآن از آن یاد شده، دارای هفت مرتبه به مقتضای بطون سبعه و مقامات انسان کامل است. ‏‏قال الله تعالی: و ما من دابه الا هو اخذ بناصیتها ان ربی علی صراط مستقیم‏‏(هود56‏‏) اول اسمی که از تجلی غیبی جمعی احدی ذاتی حق به فیض اقدس ظاهر شد، اسم اعظم الله بود. این اسم به لحاظ تمامیت و غیبیت و بساطت تامی که دارد و به لحاظ اینکه مقامش مقام اعتدال و جمع بین جلال و جمال است، ام الاسماء الهی و برترین آنهاست از این رو در میان اسماء مستقیم ترین صراطها برای اوست. در عالم اعیان به تبع عالم اسماء، عین ثابت محمدیه دارای کاملترین صراط است و در هیاکل مادی اولیاء محمدیین، بر اساس آنچه تقدیر ایشان از فیض اقدس در حضرت قدریه و تطهیر آنان در آن عالم شده است در صراط مستقیم، بلکه خود عین صراط مستقیمند. چون ربّ حقیقت محمدیه، الله است بنابراین، آنانکه مظهر این اسم شریفند خود نیز عین صراط مستقیمند. پس بر مغضوب علیهم و گمراهان از وادی حقیقت است که به آنان رسیده و بر ضالین و متحیران در ذات و فانیان فی الله است که به ایشان رجوع کرده و باز گردند. ‏

‏«و باید دانست که این مقام که ذکر شد و این تفسیر که بیان شد، برای کمّل از اهل معرفت است؛که مقام اول آنها آن است که در مقام رجوع از سیر الی الله، حقتعالی حجاب آنها از خلق شود؛ و مقام کمال آنها حالت برزخیّت کبری است که نه خلق حجاب حق شود...و نه حق حجاب خلق شود ... پس "صراط مستقیم" آنها عبارت از این حالت برزخیّت متوسط بین النّشأتین است که صراط حق است.»‏‏(آداب الصلاه، ص286)‏

‏در میان اسماء، اسم الله واجد مستقیم ترین صراطهاست. و پس از او دیگر اسماء به تبع اسم الله و آنگاه مرتبه بعد از او عین ثابت محمدیه در میان اعیان. پس از آن عقل اول به تجلی فیض مقدس و پس از او نفس کلی و سپس مثال هر فردی در عالم خیال منفصل و در آخر انسان کامل محمدی صلی الله علیه و اله در هیکل مادی که واجد مجموع عوالم وجود و مشتمل بر غیب و شهود است. این هفت مرتبه، هفت مرتبه صراط مستقیم از شهادت مطلقه تا غیب مطلقه است. ‏


گفتاری در حقیقت اسم اعظم

‏اسم الله که وجود اسماء مبتنی بر وجود اوست، در تمام عوالم هستی از غیب و شهود به نحوی سریان دارد، پس جمله ذراری و دراری و کافه ممکنات که مظاهر اسماء  اللهند، بر حسب اسم متجلی در وجودشان صاحب مقامی از مقامات اسم اعظمند و در این میان اسماء محیطیه به لحاظ تقرب بیشتر به اسم الله و احاطه شان به اسماء جزئیه، فیوضات الله را بیشتر ادراک نموده و افاضه بر آنان کاملتر از دیگر اسماست. بنابراین این اسماء درک بیشتری از مقامات اسم اعظم خواهند داشت. از این رو سالکان الی الله پس از وصول به عین ثابت خود در حضرت علمیه و ادراک اسم متجلی در وجودشان اگر خداوند را به آن اسم یا اسماء بخوانند پروردگار اجابتشان خواهد کرد.‏

وصل

‏به جهت تجلی ذات للذات و کمال جلا و استجلا، حق در ذات خویش جمیع کمالات و صفات خود را مشاهده فرمود و چون خواست صفات و کمالات خود را مشاهده کند در حقیقتی که به منزله نمونه و مثال و آینه او باشد، قلب انسان کامل را مظهر تجلیات ذاتی و صفاتی خود قرار داد تا اول به او تجلی کند و آنگاه از تجلی به او، تجلی به عالم بکند همچنانکه نوری بر آینه افتد و از انعکاس آن نور، دیگران مستفیض شوند. پس اعیان خلایق همانطور که در حضرت علمیه، مستفیض از عین ثابت الله هستند، در عالم عینیه هم کسب کمالاتشان از طریق انسان کامل است. ‏

‏بر اساس آنچه گفته شد، انسان کامل به لحاظ آنکه مشتمل بر دایره وجود و جامع جمیع صفات الهیه و مستجمع همه حقایق کونیه و مکانیه است، در تمام عوالم وجود سریان تام داشته و به کلیه حقایق عوالم غیب و شهود احاطه کامل دارد، پس نسخه کامل الهی و آینه تمام نمای جمال و جلال اوست و هر چه در عالم کبیر است انموذج آن در عالم صغیر انسانی است.‏‏ «کما ان الانسان علی صوره الله فما من عرش و لا کرسی و لا فلک و لا روحانی و لا کوکب و لا منازل و لا بروج و لا سماوات و لا الارضین و لا نار و لا هواء و لا تراب و لا ماء و لا مولد من معدن و نبات و حیوان ماش ‏


‏او ساع او سائح او طائر الا و فی النشئه الانسانیه امثالها و نظائرها و لهذا قیل الانسان هو العالم الصغیر و‏

‏قالوا العالم الانسان الکبیر» ‏‏(شرح فصوص الحکم جندی ص171)‏‏ ‏‏«فالانسان عالم الصغیر و العالم انسان کبیر ثم انفتحت فی العالم صور الاشکال و العناصر و المولدات فکان الانسان اخر المولد فی العالم اوجده الله جامعاً لحقائق العالم کله و جعله خلیفه فیه فاعطاه قوه کل صوره موجوده فی العالم»‏‏ ‏‏(فتوحات مکیه ج13ص356)‏‏ ‏

‏پس صحیح است اگر بگوییم، کسی جز انسان کامل شایسته خلافت بر عوالم وجود نیست.‏‎ ‎

‏«مرتبه انسان کامل عبارت است از جمع جمیع مراتب الهیه و کونیه از عقل و نفوس کلیه و جزئیه و مراتب طبیعت تا آخر تنزلات وجود و این را مرتبه عما نیز گویند از برای مشابهت این مرتبه به مرتبه الهیه و لهذا سزاوار خلافت حق و مظهر اسماء و صفات جناب الهی است» ‏‏( نقدالنصوص، ص63)‏

‏به خاطر همین احاطه و سریان به عوالم وجودی است که قلب تمامی صورتهای وجودی، انسان کامل حقیقی است که برزخ بین وجوب و امکان است و آینه تمام نمای ذات و صفات، از این روی محل خلافت وی را زمین قرار داد که مرکز دایره وجودی است و مقام معنوی وی دارای رتبه مبدئیت در فرستادن و انتشار نفس رحمانی برای پدید آمدن نشئه کلی وجودی است لذا قلب از این جهت مناسبت با انسان حقیقی دارد که در زمین برای خلافت پروردگار فرود آمده است.‏

‏و اما قرآن مخلوق بیدی الجمال و الجلال نیز دارای هفت مرتبه کلی است. مرتبه اخیره از کلام حق پس از هزاران هزار حجاب از مبدأ خود، بر عالم مادی نازل شد تا معجزه و نشانه ای بر حقانیت پیامبر اسلام باشد. اعراب جاهلی که اهل شعر و شاعری بودند قرآن را از سلک کلمات خود یافته و به آن ایمان آوردند. پس قرآن برای جاهلان، معجزه حضرت محمد(ص) است در حالی که در نظر عارفان بالله خود جناب حضرت نبی صلی الله علیه و اله، معجزه برای نبوت و هدایت به سوی خداست و در این میان در حضرت احدیت فرقی بین حقیقت قرآن و حقیقت پیامبر که همان حقیقت محمدیه است نیست. و لذا عارف قرآن را نشانه ای برای وصول به حقیقت محمدیه و پیامبر را دلیلی برای وصول به حقیقت قرآن در احدیت ذاتیه می داند‏‎.‎‏ ‏


فصل پنجم: فنا مهمترین اثر برای قاری قرآن

‏اللهمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ احْطُطْ بِالْقُرْآنِ عَنَّا ثِقْلَ الْأَوْزَار.‏‏ خداوندا بر محمد صلّی الله علیه و آله و آل او درود فرست و به وسیله قرآن، سنگینی بار گناه را از دوش ما کم کن.‏

‏در این فصل از دعا اثری برای قرائت قرآن ذکر شده است که عیناً برای نماز از قول پیامبر اسلام نقل شده که فرمود: رسول خدا (ص) می فرماید: پیامبر (ص) : ‏‏ما من صلاة یحضر وقتها الا نادی ملک بین یدی الناس: ایها الناس ! قوموا الی نیرانکم التی اوقدتموها علی ظهورکم فاطفئوها بصلاتکم‏‏(محجة البیضاء، ج 1، ص 339) ‏‏هیچ نمازی نیست مگر این که چون وقت آن فرا می رسد فرشته ای در پیش روی مردمان ندا می کند: ای مردم برخیزید به سوی آتشی که بر پشت خود افروخته اید، تا آن را با نماز خویش خاموش کنید. نماز معجونی الهی است متشکل از جمیع مقامات ذکر و شکر از این رو مخصوص است به کاملان و واصلان زیرا که جز این گروه کسی قدر و مقام و منزلت آنرا نشناخته است. تأکید بسیار آیات و روایات و رفتار ائمه اطهار(ع) در باب نماز و وجوب ادای آن و بیان فضائل بسیارش، نشان از بزرگی و برتری این عمل در بین اعمال دیگر دارد. نماز برای عارفان جز فنا فی الله چیزی نیست. قیام آن که مشتمل بر فنای افعال، رکوع آن که فنای صفات و سجده همان فنای ذات است و در نهایت در سلام نماز، سالک به خود آمده و از محو خارج می شود. اینکه در دعای حضرت اینگونه تشبیه شده که با قرآن سنگینی بار گناه را از ما بکاه و در حدیث می خوانیم با نماز آتشی که بر پشت خود افروخته اید را خاموش کنید نکته مهمی برای سالک بدست می آید و آن اینکه اثر هر کدام با دیگری یکی و نتیجه ای جز فنا برای سالک نخواهد داشت.‏

‏برای هر عمل خیری صورتی ملکی و صورتی ملکوتی است، و صورت ملکوتی تابع صورت ملکی از حیث نورانیت و ظلمت است؛ و از این لحاظ با هم در ارتباطند. ولکن از حیث بساطت و کثرت، صورت ملکی تابع صورت ملکوتی عمل است و نماز که در بین اعمال عبادی مقام احدیت جمعیه را داراست در صورت ملکوتی خود دارای بساطت تامه است. پس منظور نظر سالک است که نماز را در ظاهر ملکی تابع ظاهر ملکوتی گرداند. به فرموده امام خمینی:‏

‏ «نماز مرکّب است به حسب صورت مُلکی آن، از اوضاع و هیئات و اذکار و قرائت و ادعیه؛ گرچه به حسب حقیقت و صورت ملکوتیّه، دارای وحدت و بساطت است؛ و هر چه به افق کمال نزدیکتر شود وحدتش کاملتر شود، تا منتهی به غایت کمال شود.»‏‏ (سرّ الصلاه، ص 13)‏

‏ ‏


‏نهایت رجوع سالک از مقام فرق به جمع، وصول به احدیت جمعیه اسماست و نماز تام که خود مرتبه احدیت جمعیه را دارد، اکمل و اتم عبادات و غایتِ ظهورِ حقیقت عبودیت در سالک واصل است. پس نماز کامل برای انسان کامل است که نتیجة آن تجلّی و حصول ربوبیّت تام برای او می باشد. بنابراین معلوم می شود، نماز گرچه به حسب ظاهر مرکب از اجزاءست ولی به حسب حقیقت دارای وحدت است و چون وحدت آن تام است، از این رو کمالیت او نیز تام می باشد؛ پس سالک تا در سلوک است، نماز او کامل نیست؛ یعنی آنکه:‏

‏«[نماز] هر چه به افق کمال نزدیکتر شود وحدتش کاملتر شود، تا منتهی به غایت کمال شود که حصول قیامت کبرای آن است... و وحدت صور ملکیّه تابع وحدت صور ملکوتیۀ غیبیّه است... و حصول وحدت تامّه صور ملکیه به فنای آنها در باطن ملکوت است که از آن تعبیر به قیامت صغری شود.»‏‏ (سرالصلاة، ص 14-13)‏

‏و اما قرآن نیز هر چند در این عالم متشکل از آیات و سور بوده و دارای اجزاء است، اما حقیقت آن در حضرت احدیت وحدت داشته و متکثر به الفاظ و آیات و کلمات نیست. وصول به حقایق غیبی قرآن و نماز کشف جمیع مراتب فنا و بقاست. کاملان در عرصه سلوک هر آنچه از نماز ادراک می کنند همان را از قرآن دریافته و آنچه می طلبند همه را از این دو بدست می آورند. پس در نظر غافلان این دو تنها عبادتی از عبادات هستند اما از دید عارفان بالله این دو حقیقتی هستند که باید به آنها رسید و درکشان نمود، نه اینکه تنها آنها را انجام داد بنابراین سعی عارف بر این است که خود را به حقیقت نماز و قرآن نزدیک کرده و از کثرات فاصله گرفته و رو به وحدت عاری از جمیع تعینات نماید و لذا در فرمایشات امام عارفان آمده است خدایا به وسیله قرآن بار گناه از دوش ما را کم کن.‏

‏ ‏

نکته

‏مبادا گناه امام یا پیامبر را با گناه امثال خود مقایسه کنی. همانطور که ثواب دارای مراتبی است گناه هم برای خود مراتبی دارد. برای جماعت کامل در سلوک توجه به غیر حقتعالی حتی برای لحظه ای گناه کبیره محسوب می شود همانطور که برای ما دروغ و غیبت گناه کبیره محسوب می شود و لذا ‏


‏امام معصوم یا پیامبر اگر غباری از توجه به کثرات و تعینات قلبشان را فرا گرفت از آن به درگاه خداوند استغفار نموده و عذر می طلبند . توجه به اغیار در مرام فانیان گناه است اما کسانی که بنا به افضلیت و استعدادات برترشان در حضرت علمیه واجد این مقام شده اند که از فنا گذشته و به بقا برسند توجه به کثرت در نظرشان نه تنها گناه محسوب نمی شود بلکه لازمه مقام و مرتبه شان این است که کثرت را در وحدت و وحدت را در کثرت ملاحظه نموده و از هیچیک غافل نشوند، لکن ممکن است از این توجهات کدورتی در خود احساس کنند که از آن به درگاه خدا استغفار می نمایند. بنابراین امام سجاد در دعا می خواهد که خدایا به وسیله قرآن (که کلام خدا در مرتبه احدیت است و منظور امام در این بند دعا از قرآن ملاحظه همین مرتبه است) غبار توجه و عنایت به اغیار را از ما بزدای. همچنانکه عارف کامل در نماز خود به دنبال این است که توجه به غیر را از خود رفع کند.‏

‏ ‏

کتابنامه

‏1. نقدالنصوص، عبدالرحمن جامی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی - تهران ، چاپ دوم 1370 هجری شمسی .‏

‏2. محجة البیضاء، ملا محسن فیض، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری ، مؤسسه انتشارات اسلامی جامعه مدرسین - قم ، چاپ چهارم 1417 هجری قمری .‏

‏3. مصباح الانس، حمزه بن فناری، با حواشی و تعلیقات میرزا هاشم اشکوری، امام خمینی، سید محمد قمی، آقا محمدرضا قمشه ای، استاد حسن زاده آملی و فتح المفتاح، انتشارات مولی - تهران ، 1374 چاپ اول. ‏

‏4. آداب الصلاة، امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی 1383 ش.‏

‏5. معراج السعاده، ملااحمدنراقی، انتشارات هجرت 1377 ش.‏

‏6. شرح دعای سحر، امام خمینی، ترجمه سید احمد فهری، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1418ق‏

‏7. کافی، محمد بن یعقوب کلینی ،دارالکتب الاسلامیه،1365.‏

‏8. مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، نشرالاعلمی للمطبوعات، 1415 ق‏

‏9. شرح فصوص الحکم، موید الدین جندی، بوستان کتاب 1383 ش.‏

‏10. فتوحات مکیه محی الدین عربی، تصحیح عثمان یحیی، چاپ دوم 1405 ق.‏

‏11. شرح فصوص الحکم، داوود قیصری، به کوشش استاد سید جلال الدین آشتیانی، انتشارات علمی فرهنگی، 1375ش.‏

‏12. سرالصلاة، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ‏‏1378‏‏ش‏‏.‏

‎ ‎