مجله کودک 440 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 440 صفحه 14

روباهزیرک مترجم: هدالزگی «بابا روباه» خود را روباه زیرکی میدانست. او با همسر و بچههایش نزدیک جنگل زندگی میکرد. هر پنج بچه روباه درست مثل پدر و مادرشان، زیبا و البته همیشه گرسنه بودند. بابا روباه و مامان روباه برای سیر کردن آنها مرتب دنبال غذا میگشتند. یک شب که هر دو همراه با غذا به خانه برمیگشتند. بابا روباه گفت: ـ بچههای ما خیلی زیرک و زیبا هستند. فکر میکنم همه آنها به من رفتهاند! همسر روباه جواب داد: ـ این قدر بلند حرف نزن، وگرنه پلنگ صدایت را میشنود. ـ بگذار بشنود. من زیرکتر از آنم که به دام او بیفتم. شاید تو نتوانی به تنهایی از دست او فرار کنی، اما هوش من برای نجات هردوی ما کافی است. همین که حرف بابا روباه تمام شد، صدای غرشی در تاریکی به گوش رسید. ـ خوب، بابا روباه! من اینجایم و میخواهم هردوی شما را بخورم. مگر این که همان طور که گفتی، با هوش خودت جلویم را بگیری! آنوقت، یک پلنگ بزرگ سیاه و زرد رنگ مجاورت طولانیمدت نقره در محیط مرطوب و با اکسیژن، ظاهر نقره را کاملاً تیره میکند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 440صفحه 14