مجله کودک 441 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 441 صفحه 15

اسب رفت پیش باران. باران گفت: ما خیلی زیادیم کدام را میگویی؟ من اینقدر ابر خوردم که شدم باران. اسب رفت پیش ابر و ابر گفت: من اینقدر بخار آب خوردهام که شدم ابر. اسب رفت پیش بخار آب؛ بخار آب گفت: من اینقدر نور خورشید خوردم که شدم بخار! اسب رفت پیش خورشید. خورشید گفت: من اینقدر داغم که اصلاً رنگین کمان را نمیشناسم! اصلاً وقتش را ندارم. شاید بعداً بشناسم. از من فاصله بگیر وگرنه آب میشوی! برو از نورِ من بپرس اسب رفت پیش نورِ خورشید. نورِ خورشید گفت: من رنگین کمانم! اسب گفت: نه! تو نور خورشیدی! تازه رنگارنگ هم نیستی! نور گفت: تو باید جای من باشی تا باور کنی. اسب گفت: من نمیتوانم، من آب میشوم. من نمیتوانم جای تو باشم. تو چطوری نور شدی؟ نور خورشید گفت: من باران خوردم؛ ابر خوردم؛ بخار خوردم و از مادرم جدا شدم اسب گفت: از مادرت؟ مادرت خورشید است؟ نور گفت: او مادرِ همه هست. مادر من هم هست. اما مادر اصلی من حالا تبدیل به چیزهای دیگری شده! اسب گفت: مثلاً؟ نور گفت: مثلاً به گیاه و درخت و پرنده و انسان تبدیل شده. اسب گفت: اگر اینها نور بخورند چی میشوند؟ از سال 1950 موتور دیزل، جایگزین موتور بخار شد. این موتورها، باعث میشدند لوکوموتیوها با سرعت بیشتری حرکت کنند و دیگر نیازی همه به آب نداشته باشند. لوکوموتیو «هامبورگ» اولین نمونه از لوکوموتیوهای دیزلی بود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 441صفحه 15