مجله کودک 441 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 441 صفحه 31

قصهدوستی قدمعلیسرامی توی یک ده کوچک، توی یک اتاق کاهگلی، یک پیرزن زندگی میکرد. پیرزن تنهای تنها بود، هیچکس را نداشت. شوهرش ده سال پیش مرده بود. آرزو داشت کسی او را مادر صدا کند، دلش میخواست پسر یا دختری داشت؛ اما نداشت. مردم ده میگفتند: اجاقش کور است، مثل اتاقش است که در و پنجره ندارد، یعنی نه پسر دارد، نه دختر آخر، دهنشینها فرزند را مایة روشنی زندگی پدر و مادر میدانند. پیرزن سالها بود که به این زندگی ساکت و بیسروصدا عادت کرده بود. ده سال پیش وقتی شوهرش مُرد و او را تنها گذاشت، تنهایی برایش خیلی سخت بود؛ اما حالا دیگر همه چیز را فراموش کرده بود، تنها گاهی وقتها که به یاد شوهرش میافتاد دلش میگرفت و گریه میکرد. پیرزن از مال دنیا تنها یک بز داشت، یک بز شیردة لاغر؛ اما کسی را نداشت که برود برای ترامواهای امروزی با باتری حرکت نمیکنند. اولین بار «اندرو هالیدی» در سال 1873 میلادی در سال فرانسیکوی آمریکا، برای حرکت تراموا، از کابل برق استفاده کرد. با این روش، تراموا با سرعت حداکثر 14 کیلومتر در ساعت حرکت میکرد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 441صفحه 31