مجله کودک 441 صفحه 39
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 441 صفحه 39

-: «هستی خانم، گمان کنم به جای قدم زدن و سخنرانی کردن بهتره عجله کنی، حسین آقا می­بنده­ها. مامانت بی­رب نَمونه.» هستی: «نکنه راستی راستی ببنده. این داد بیداد. دیدین چی شد؟ یکی نیست به این حسین آقا بگه حالا وقت بستنه؟» حالا چی می­شد یه کم دیگه باز می­ماند. جواب مامانم رو چی بدم؟ از دست این حسین آقا.» حمید: «چیه هستی؟ چرا این-قدر ناراحتی؟» هستی: «تقصیر شماست دیگه. مجبور شدم نصیحت-تان کنم، دیرم شد و حسین آقا بست.» حمید: «به ما چه؟ ما داشتیم فوتبال­مان رو بازی می­کردیم فقط بهت گفتیم زود ردشو...» ماامان: این­قدر معطل کردی که... پس من الان چکار کنم؟ غذام منتظر ربه. بدو برو پایین به شمسی خانم سلام برسان ببین اگه داره ازش یه کم رب بگیر.» شمسی خانم: «اون قوطی رب برای مامانت این شکلات خوشمزه هم برای خودت. بگیر دیگه، تعارف نکن، نوش جانت.» هستی خیلی فکر کرد. چند ساعت بعد... -: «هستی، دوباره با شمسی خانم چکار داری؟» هستی: «از این-جا به بعدش به خودم مربوطه. واقعا که آقای لاجورد دستتان درد نکنه با این قصه نوشتن­تان. خوب آبرو و حیثیت منو تو این قصه بردین. حالا می­خوام تنهایی با شمسی خانم حرف بزنم. بچه­ها هم برن یک سفحه­ی دیگه از مجله رو بخوننف مگه نمی­بینین صفحه­های تصویر دوست این هفته تمام شده؟ برین یه صفحه دیگه. مثلا صفحه بهترین راه حل چیه رو بخونین. منو هم با شمسی خانم تنها بذارین.» «پیکان طلایی» و «انیدین پاسیفیک» نام دو قطار مشهور بودند که اولی بین پاریس و لندن درحرکت بود و دومی در استرالیا رفت و آمد میکرد

مجلات دوست کودکانمجله کودک 441صفحه 39