5) یک روز صبح، طوطیها او را دیدند. که به طرف رنگین کمان پرواز میکند.
6) هر روز و هر شب، همه منتظر بودند تا طوطی کوچولو برگردد.
8) طوطی کوچولوروی شاخهی درخت نشست و گفت: «ببینید! رنگین کمان همهی رنگهایش را به من داده!»
7) تا این که یک روز، همه طوطی کوچولوی رنگارنگی را دیدند که به طرف آنها میآید.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 25صفحه 21