مجله خردسال 20 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 20 صفحه 18

هویج، کار یک نبود، برای همین هم هویج را کنار گذاشــت و گـفت: «باید حیوان بزرگتری پیدا کنم که هویج نخورد.» رفت و رسید به . با خوشـحالی گفت: «به به! چـه دم قـشـنگی. جـان تـو چی می­خوری که هم قوی هستی و هم دم بـه ایـن بزرگی و قـشنگی داری؟» خندید و گفت: «من و گردو و فندق و دانه­های خوشمزه می­خورم.» با عجله رفت تا از درخت گردو، گردو بچیند. بـالاخره هر طوری که­بود چند تا گردوی بزرگ و رسیده پیدا کرد و شروع کرد به خوردن آن­ها. اما از مزه­ی گردو اصلا خوشش نیامد. اخم­هایش را در هم کرد و گفت: «من یک هستم و دندان­هایم مثل دندان­های تیز نیست. نمی­توانم گردو بخورم. باید بروم و حیوان قوی­تری پیدا کنم.» رفت و رفت تا به رسید. به او سلام کرد و گفت: «شما خیلی بزرگ و قوی هستید. چی می­خورید که این قدر بزرگ و قوی شده­اید؟» خندید و گفت: «من علف­های تازه و خوشمزه می­خورم!» فوری شروع کرد به خوردن عـلف­ها اما از مزه­ی آن­هـا اصلا خوشش نیامد. همین موقع از راه رسید و چیزی نمــانده بـود کـه ی بیچاره زیر پاهای بزرگ له بشود. با دردسر جستی زد و خودش را به دم آویـزان کرد و از آنجا هم بالا رفت و زیر گوش گفت: «شما چی می­خورید که این قدر بزرگ و قوی هستید؟»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 20صفحه 18