قصهی خرسها
1) یک روز قشنگ آفتابی، بچه خرسها از خانه بیرون آمدند تا کمی گردش کنند.
2)اما، کمی بعد، راه خانه را گم کردند.
3) و از سرما و خستگی، روی برفها خوابشان برد.
4)
خرس مادر خیلی نگران بود. او همـه جا را به دنبال بچـههـایش گشت.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 20صفحه 20