خبرهای تازه
سرور کتبی
به باران گفتم: «تازه چه خبر؟»
باران بارید و باغچه را پر از گل کرد.
به باد گفتم: «تازه چه خبر؟»
باد وزید و یک دانه سیب را از درخت به زمین انداخت.
به مرغ گفتم: «تازه چه خبر؟»
مرغ نشست و یک تخم تازه گذاشت.
به برادر کوچولویم گفتم: «تازه چه خبر؟»
برادرم خندید و دندان تازهاش را به من نشان داد.
به قاصدک گفتم: «تازه چه خبر؟»
قاصدک گفت: «برادر کوچولویت تخممرغ را خورد. سیب را گاز زد و گلهای باغچه را بو کرد.» دنیا پر از خبرهای تازه است.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 20صفحه 22