گورخر
جغد
آقا فیل
سنجاب
... چی میخوری؟
قورباغه
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. خرگوش
یک روز از خانهاش بیـرون آمـد و جست و خیز کنان راه افتاد تـوی جنگل، نـاگهـان پایش به تکه سنگی گیر کرد و افتاد روی زمین. خیلی ناراحت شـد. همـهی تـنش درد گـرفـته بود. برای همین هم با خـودش گفت: «ایـن طوری نمیشود. من بـاید کـاری کنـم که قـویتــریـن حیوان جنگل بشوم.» نـاگهـان چشمش به
افتاد و پیش خودش گفت: «چه قدر بزرگ اسـت!» جلوتر رفت و به گفت: « جان، تو چی میخوری که این قدر برگ و قـوی شدهای؟» جـواب داد: «من هویج میخورم!» از آن جـا رفت. همه جا را گشت و یک هویج بـزرگ و شیرین پیدا کرد. و شروع کرد بـه خوردن آن، اما خوردن
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 20صفحه 17