مجله خردسال 106 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 106 صفحه 6

مورچه قرمزه گفت: «عجب خورشید خوش بویی! چه بوی آشنایی! باید ببینم این چه جور خورشیدی است.» بعد به هزاران زحمت خودش را از خورشیدش بالا کشید. شب که شد، آن بالا رسید. عرقهایش را که چیک چیک روی خورشیدش می­ریخت، پاک کرد. بعد دور و بر و زیر پاهایش را نگاه کرد. ناگهان زد زیر خنده. خندید و هی خندید. بعد دوباره بو کشید و گفت:«به به! چه بوی پرتقالی.» و از خستگی همان جا روی پرتقال خوابش برد. باد خنکی آمد. برگ درخت افتاد و یواش روی مورچه قرمز پهن شد. پرتقال نارنجی خیالش راحت شد که مورچه قرمزه سرما نمی­خورد. بعد تا صبح بیدار نشست که مورچه یک وقت از آن بالا نیفتد.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 106صفحه 6