فرشتهها
مادرم میگوید: «نماز خواندن یعنی تشکر کردن از خدا.» به مادرم گفتم: «من بلد نیستم نماز بخوانم.»
مادرم گفت: «هر کس که بتواند از خدا سپاس گزاری میکند. اگر بلد نیستی نماز بخوانی، با خدا حرف بزن و از خدا برای همهی چیزهایی که آفریده تشکر کن!»
مادرم داشت نماز میخواند. پشت پنجره ایستادم.
یک گنجشک کوچولو کنار حوض نشست و «جیک جیک» کرد. درخت، یک گیلاس قرمز توی آب انداخت.
ماهیهای حوض، دور گیلاس چرخیدند و به آن نوک زدند.
گربه از بوتهی گلیاس پایین پرید و حیاط پر از گل یاس شد. همه چیز زیبا بود.
هر کس با زبان خودش از خدا تشکر میکرد. وقت نماز بود و خدا خوشحال بود.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 190صفحه 8