
حالا که گنجشک جیکجیکی، توی لانه بخواب و تخمهای کوچولو کوچولو بگذار و جوجههای جیکجیکی به دنیا بیاور!
گنجشک جیکجیکی مثل یک عروس، با ناز و ادا روی پنبه، توی لانه نشست. سرش را به میان بال و پرش برد، چشمهایش را بست و خوابید. توی دلش میگفت:
«چه لانهای! قشنگترین، نرمترین و گرم ترین لانهی جهان مال من است.»
پهلوان پنبه هم پای درخت دراز کشید، چشمایش را بست و با خودش گفت:«چه دوستی! قشنگترین، کوچولوترین و مهربانترین دوست دنیا مال من است ».
هردو به خواب رفتند و چه خوابهای شیرین و قشنگی میدیدند! همانطور که گنجشک و پهلوان پنبه به هم رسیدند، شما هم به آرزوهایتان برسید و خندان و شاد باشید!
مجلات دوست کودکانمجله کودک 03صفحه 8