مجله کودک 21 صفحه 13
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 21 صفحه 13

موقعی که محمد حسین به دنیا آمد. فقط دو تا نخ مو داشت که بلند بودند و هی بالا و پایین می­رفتند. دو تا چشمش هم سیاه سیاه بود. اولش من می­خواستم خودم تنهایی با او بازی کنم. او هم می­خواست با من بازی کند. وقتی آمد نزدیکتر، یک کمی ترسیدم، آخر دست و پاهایش خارخاری بود. گفتم: «محمد حسین، به این نگاه کن.» محمد حسین سرش را برگرداند و آن را دید. یک کمی نگاهش کرد و بعد گفت: «چه نازه! اون برای منه.» بعد هی مشتش را باز و بسته کرد تا آن را بگیرد؛ ولی دستش نمی­رسید. من گفتم: «می­خوای چه کار کنی؟ اون مال منه.» محمد حسین گفت: «حالا اول بِدِش من، ببینم این خارخاری چه مزه­ای می ده. بعد بهت می­دم.» گفتم: «اِه... هی خیلی زرنگی! من، خودم می­خوام بکنم تو دهنم. تو می­خوای تفی­اش کنی؟» بعد من خواستم بگیرمش، زودتر از محمدحسین، محمدحسین هم می خواست زودتر بگیردش. ما دیگر می­خواست دعوایمان بشود که مامانی آمد تو و گفت: «قربون بچه­های گلم برم، که از همۀ بچه ها خوشگل...» بعد یکدفعه چشمش افتاد به آن چیز و یک جوری جیغ زد که دستهای من و محمدحسین پرید بالا و همه بدنمان لرزید و زدیم زیر گریه.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 21صفحه 13