مجله کودک 59 صفحه 16
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 59 صفحه 16

ولی ما خنده­مان بیشترتر شد، و نمی­توانستیم آواز بخوانیم. بچه­های توی سالـن هم داشتند می­خندیدند، پویـا همـۀ سـرود را خودش تنهایی خواند و همه خندیدند. بعد پرده را کشیدند. خاله معلم کلی زیاد عصبانی بود و هی می­گفت: «آبـروی منو بردید، همه چی خراب شد.» آرش گفت: «خراب نشد که، همه خندیدند، خوششون اومد.» خاله گفت: «آره، خوششون اومد، اونا به خرابکاری شما خندیدن.» بعدش هم فقط به پویا آفرین گفت. همه­اش تقصیر این محمد حسین بود که قورباغه شد. کرد. من نمی­خواستم بهش نگاه کنم. محمد حسین با انگشت دو تا دستش، دهنش را کشید و بعد چشمش را هم کشید پایین، قیاقه­اش خنده­دار خنده­دار شد، مثل قورباغه شد. من خیلی خنده­ام گرفت. دستـم را گرفتم دم دهنم که صدای خنده­ام زیاد نشـود. آرش هم خنده­اش گرفت. چند تا بچـۀ دیگر هم مسخره بازی درآوردند، من و آرش دیگر نتوانستیم آواز بخوانیم، هی خنده­مان می­آمد. دو تا بچۀ دیگر هم کـه پشت سر ما بودند، داشتند می­خندیدند، آنها هم نتـوانستنـد سرود بخوانند، فقط پویا بود که داشت خودش تنهایی سرود می­خواند. خاله معلم هی از پشت پرده، می­زد روی دستش و هی می­گفت: «هیس! هیس بچه­ها! تو رو خدا خرابکاری نکنید.»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 59صفحه 16