مجله کودک 59 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 59 صفحه 12

آن­روز همان لباس بلند خاکستری را پوشیده بودی که او همیشه دوست داشت. تنها لباسی که ساده بود و بین تمام لباسهایت، همیشه می­گفت که آن لباس به تنت می­آید. نگاهت نشان می­داد که همیشه این حرف او دوست داشتنی و لباس خاکستری را در هفته دست کم دو روز می­پوشیدی. مهمانی هم که نمی­رفتی. از وقتی با او ازدواج کردی. تا همین حالا. یادم نمی­آید کسی دعوتـت کرده باشد. مردم فکر می­کنند بزرگ­ترین گناه زندگی­ات را کرده­ای. تو، ثروتمندتریـن بانوی عرب، با سن و سال بالا، با مردی ازدواج کرده­ای که از تو جوان­تر است و مثـل تو ثروتمند نیسـت... امان از این مردم! آن روز، وقتی مردت پا به کوچه گذاشت، چشمهای نگرانت را دیدم و به روی خود نیاوردم. من که دل ندارم تا به دلم «بد» بیفتد. یک دست به دیوار و یک دست به من، روی زانو نشست. دو رشتۀ خون، از حاشیۀ پیشانی بلندش تا کنار ابروهایش پایین آمده بودند و نشسته بودند روی خم ابروهایش. نگاهت خشک شد. باورت نمی­شد. این بار دو جای سرش را شکسته بودند. صدای دویدن­شان را از کوچه­ی دیگـر می­شنیدم.آرزوکردم ای­کاش «در»ها خمیده بودند تا می­توانستم سرش رابه دامن بگیرم. به­زحمت، آوردیش توی حیاط و نشاندیش کنار دیوار و مرا بستی. به تندی گوشه­ی لباست را پاره کردی و پیشانی­اش را بستی. ناگهان، صدای کوبیدن مرا شنیدی. تکان تکان می­خوردم، اما باز نمی­شدم. تمام آدمهایی که دنبال او دویده بودند پشت من، منتظر بودند. او، حرکتی کرد تا نگذارد تو بروی، اما تو، به سوی من آمدی و مرابازکردی.مردان سنگ وچوب به دست، عقب عقب رفتند. یکی­شان گفت: - «خدیجه!»... برو کنار و بگذار حساب شوهر دروغگویت را برسیم. پیشانی­ات چین برداشت. به من تکیه کردی و گفتی: «محمد» درغگو نیست... او پیامبر خداست. - دروغ می گوید... - .راست می گوید... - برو کنار خدیجه!... - تا من زنده­ام، نمی­گذارم آسیبی به شوهرم برسد. دوباره همان احساس عجیب به سراغم آمد. تعجب کرده بودم... نه از تو، از مردان که حرف محکم تو، انگار پای­شان را سست کرد. نگاهی به هم کردند و آرام آرام پراکنده شدند... و تو برگشتی توی خانه. آهسته کنار «محمـد (ص)» نشستـی. دستهایش را توی دست گرفتی و لبخند، صورت هردوتان را پر کرد. لباس خاکستری، چند قطره سرخ رنگ را در آغوش گرفته بود. دهم رمضان، سالروز وفات بانوی بزرگوار اسلام حضرت خدیجه (س) است. این روز را به شما تسلیت می­گوییم.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 59صفحه 12