مجله کودک 61 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 61 صفحه 21

یادداشتهای یک دانش­آموز دیوانه! دلم می­خواهد باقالی فروش شوم 4 من برعکس پدر و مادرم که خیلی دلشان می­خواهد دکتر یا مهندس بشوم، دوست دارم باقالی فروش باشم. آن وقت به پسر خاله­ها و پسر عمّه­هایم باقالی نمی­دادم تا مادرم که همیشه می­گوید: «از آنها یاد بگیر» ببیند که پسرش چه قدر مهم شده است و پسر خاله­هایش که حتماً تا آن موقع دکتر یا مهندس شده­اند، حتّی نمی­توانند باقالی بخورند. آن وقت برای خودم یک میز بزرگ درست می­کردم و روی آن می­نوشتم: «میز مدیر عامل باقالی فروش» تا حسرت مدیر شدن بر دلم نماند. اگر باقالی فروش بودم، روزی سه قابلمه باقالی می­خوردم و بعد از تمام شدن باقالی­ها با گاری دستی­ام بچّه­های مدرسه را سواری می­دادم و از آنها کرایه می­گرفتم.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 61صفحه 21