مجله کودک 103 صفحه 13
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 103 صفحه 13

به خاطر زورگوییات بود. این دفعه،حرف، حرف من است. من و نامزدم جلو مینشینیم.» مامان گفت: «من نمیدانم شما دو تا کی میخواهید بزرگ شوید، ناسلامتی دارید ازدواج میکنید.» گفتم:«به هر حال گفته باشم، این من هستم که پشت ماشین مینشینم.» نه محمدحسین قبول میکرد که عقب ماشین بنشیند و نه من. دعوا داشت به کتککاری میکشید. من و محمدحسین یقه همدیگر را گرفتیم که مامان گفت: «یقة همدیگر را ول کنید. قرعهکشی میکنیم. اسم هر کسی درآمد، جلو مینشیند.» نه من،نه محمدحسین،هیچ کدام راضی نبودیم که قرعهکشی کنیم! اما انگار چارةدیگری نبود. مامان گفت: «روی یک کاغذ کوچک مینویسیم: گل، آن یکی هم پوچ باشد. به هر کسی که بهش پوچ افتاد، عقب مینشیند.» محمدحسین گفت: «من الآن مینویسم.» من گفتم: «نه خیر، من محمدحسین را قبول ندارم، خودم مینویسم.» بابا گفت: «باز شروع شد، اصلاً خودم مینویسم، نمیخواهد شما دو تا هم ببینید.» بعد مامان و بابا پشت به ما ایستادند. کاغذها را آماده کردند و جلوی ما گرفتند. قلب من تاب تاب میزد. میترسیدم پوچ به من بیفتد. مامان گفت: «یکیتون بردارید.» محمدحسین گفت: «من برمیدارم.» گفتم: «نهخیر، من برمیدارم.» بابا گفت: «چه فرقی میکند، معلوم نیست که کدام پوچ است،کدام برنده؟» من گفتم:«بابا راست میگه، فرق نمیکند، خیلی خب تو یکی بردار.» محمدحسین یکی از کاغذها را برداشت و آن را باز کرد،پوچ بود، پوچ پوچ. از خوشحالی داد زدم و رقصیدم و بشکن زدم و هی آواز خواندم: «بادا، بادا مبارک بادا، انشاءالله مبارک بادا.» محمدحسین حسابی اخم کرد و بعد یکدفعه گفت: «من قبول ندارم.» تا این حرف را زد، من و بابا و مامان با هم گفتیم: «جر نزن که دیگر تمام شد.» محمدحسین حسابی اوقاتش تلخ شد و رفت یک گوشه نشست و مامان هم یواشکی به من گفت:«تو هم دیگر لوسبازی درنیار. میخواهی عصبانیاش کنی؟» ادامه دارد

مجلات دوست کودکانمجله کودک 103صفحه 13