مجله کودک 103 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 103 صفحه 28

قصة دوست بالاخره نینا یاد گرفت که چه بپوشد؟ نویسنده: لیزا ویلر مترجم: مینا اخباری آزاد نینا از پنجره به بیرون نگاه کرد. برف همه جا را سفید کرده بود و قندیلهای یخ از سقف آویزان شده بود و آب، قطره قطره از این قندیلها در حوضچه کوچکی که در پیادهرو درست شده بود، میچکید. وقتی نینا چشمش به حوضچه کوچک آب افتاد، روزهای گرم تابستان به یادش آمد و با خود گفت: «میدانم که برای بیرون رفتن چه باید بپوشم؟» او رفت و لباسهای غواصی زرد و نارنجیاش را از کمدش برداشت و پوشید. به جای کفش هم، کفشهای پلاستیکی سبزرنگی را پوشید که شکل پاهای قورباغه بود و با آن، چلپ چلپ از وسط اتاق رد شد. او در حالی که به سوی در میرفت، به مادرش گفت: «من میروم توی حیاط بازی کنم.» مادر نینا با دیدن او لبخندی زد و در را برایش باز کرد. مادر یک گلوله برف برداشت، آن را گرد کرد و در دستهای نینا گذاشت. نینا گفت: «وای خیلی سرده. من امروز نمیتوانم این لباس را بپوشم.» گلوله برف را به مادرش داد و چلپ چلپ به اتاقش برگشت. مدتها گذشت، قندیلهای سقف آب شدند و بهار از راه رسید. نینا از پنجره بیرون را نگاه کرد، هوا بارانی بود. او به قطره آبی که داشت از شیشه پنجره لیز میخورد و پایین میرفت، نگاه کرد و یاد

مجلات دوست کودکانمجله کودک 103صفحه 28