مجله کودک 103 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 103 صفحه 8

تصویر دوست یک مشکل بدشکل نوشته: مژگان بابامرندی امیرمحمد لاجورد سهیلا: «یادت باشد سهیل، حتی یک دقیقه هم ماشینت را به من ندادی تا با آن بازی کنم. پدر هم که یک ماه است قول داده تا دوچرخهام را ببرد و پنچریش را بگیرد. خسته شدم. چقدر با این عروسک بازی کنم. پس لااقل بلند شو برو جای دیگر با ماشین قشنگت بازی کن و این قدر دل مرا نسوزان. برای آخرین بار ازت میپرسم، ماشینت را به من میدهی یا نه؟» سهیل: «چه برای اولین بار، چه برای آخرین بار، جوابم مثل همیشه نه است.» پدر: «سهیل جان، ممکن است یک دقیقه بیایی؟ کار فوری باهات دارم.» سهیلا: «پدر، با من کار فوری ندارید؟» سهیل: «نه، کارمان حتماً مردانه است که پدر فقط مرا صدا کرد. تو بیرون نیا!... پدر جان به اتفاقی افتاده است؟» پدر: «یک اتفاق خیلی وحشتناک! توی آشپزخانه،روی لباسشویی یک سوسک دیدم به چه بزرگی، از آن بالدارهایش…» نگاه کن، ببین چقدر غولپیکر است!... حالا شجاع باش، برو ببینم چه میکنی!» - : «نه پدر، من میخواهم شاهد شجاعت شما باشم.» -: «پسرم، مرد باش! تو باید درس زندگی یاد بگیری. فقط بدو تا دیر نشده...» -: «وای، ببین چه شاخکهای درازی هم دارد!» -: «کجا میروی؟ مرد که از مشکلات فرار نمیکند. آن هم مشکل به این کوچکی، شاخک دارد که دارد. در یک چشم به هم زدن مشکل حل است. کافی است با این دمپایی، شتلق، یک ضربه و تمام.» -: «آن یک شتلق کاری با خودتان!» -: «نخیر، این بچه، مرد بشو نیست که نیست...

مجلات دوست کودکانمجله کودک 103صفحه 8