مجله کودک 132 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 132 صفحه 5

قصه دوم 1- من و حمید با هم قهر بودیم. یک روز مرتضی دوست صمیمی حمید نزدیکم آمد و در گوشم گفت: «خوب کاری کردی با حمید قهر کردی. او اصلا بچه با معرفتی نیست!» راستش کمی خوشحال شدم. ولی چند روز بعد که با حمید آشتی کردم. فهمیدم که مرتضی عین همان حرف را درباره من به مجید هم گفته بود! حالا دیگر نه من نه مجید با مرتضی دوست نیستم. چون او با ما «دورویی» کرده است. 2- بازی های دوره ای فوتبال مدرسه شروع شده بود. من و حمید توی یک تیم بودیم و مرتضی در تیم حریف بود. وسط های بازی حمید داشت نزدیک دروازه حریم می شد که مرتضی به او تنه زد. حمید به زمین افتاد و دستش خون آمد. همه بچه ها ناراحت شدند. اما مرتضی هیچ وقت حاضر نشد از او عذر خواهی کند. به قول معلم ورزشمان مرتضی به دوستش «ظلم» کرده است. 3- زنگ «دینی» آقای معلم از همه بچه ها خواست با هم دوست باشند و اگر کینه ای به دل دارند. آن را دور بریزند. من و بچه ها تصمیم گرفتیم زنگ تفریح به سراغ مرتضی برویم و مرد و مردانه با او روبوسی کنیم. اما فکرش را هم نمی کردیم که مرتضی پوزخندی بزند و با بی اعتنایی بگوید: «من نیازی به دوستی شما ندارم!» او این روزها عجیب «مغرور» شده است. امام صادق (ع) می فرمایند: سه چیز دشمنی می آورد: دورویی، ستم و خودبینی. حدود 150 سال است که مردم از شنیدن خبرهای مربوط به دایناسورها یا سنگواره آنها هیجانزده می شوند. پیدا شدن تکه ای استخوان یا بخشی از بدن این خزندگان قدیمی زمینه را برای ساختن فیلم هایی در تلویزیون یا سینما ایجاد کرد. به دنبال این موضوع سینما و تلویزیون خود در بالا بردن علاقه مردم به دایناسورها نقش زیادی دارند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 132صفحه 5