مجله کودک 132 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 132 صفحه 12

ناهید: «بابا باز کنیدشان دیگر دل مان آب شد». بابا: «شما چرا دلتان آب شد؟ من باید این را بگویم. راستش اصلا دلم نمی آید بازشان کنم ... خیلی وقت است که هدیه ای نگرفته ام. یعنی راستش تا حالا هیچکس به من کادوی تولد نداده بود. دست تان درد نکند بچه ها خیلی زحمت کشیدید. راضی به زحمت نبودم ...» بالاخره بابا رضایت داد و شروع به باز کردن هدیه ها کرد. اول هدیه ناهید را باز کرد. یکبار خنده از چهره اش رفت و صورتش پر از اخم شد. بابا: «عروسک؟ عروسک؟ عروسک برای من؟» ناهید: «فکر کردم دوست دارید. ولی مثل اینکه زیاد خوشتان نیامده. اشکالی ندارد اگر دوستش ندارید بدهیدش به خودم». بابا: «بیا بابا. حالا برویم سراغ هدیه ای که آقا نوید گرفته. به به! یعنی چیه؟» اخم های بابا بیشتر شد. بابا: »موتور؟ موتور؟» نوید: «خیلی قشنگ است نه؟ اگر عقب بکشید و ولش کنید به سرعت راه می رود. اگر دوستش ندارید اشکالی ندارد خودم حاضرم که ... » نوید: «بابا نمی آیی بازی؟ خیلی مزه دارد.» بابا: «شما بفرمائید. تولد من مبارک تان باشد. امیدوارم از هدیه هایی که برای تولد من گرفته اید خوشتان آمده باشد». بابا: «دیدی خانم، دید؟ پولی را که برای قبض تلفن کنار گذاشته بودم از چنگم در آوردند و به بهانه تولد من رفتند برای خودشان هدیه خریدند». مامان: «اشکالی ندارد. بچه اند دیگر. لااقل کارشان یک خوبی داشت. باعث شد که من هم یادم بیاید که امروز تولد شماست. تولدتان مبارک آقا». خواهرم راست می گفت: نقشه من ناجوانمردانه بود. من و ناهید تصمیم گرفتیم از الان پولمان را جمع کنیم و برای سال بعد ... خانواده دایناسورها دایناسورها گروه مهمی از خزندگان قدیمی هستند اما بین آنها تفاوت هایی تروپودها سوروپودها پروسوروپودها استیگوسورها آنکیلوسورها پاکیسفالوسورها

مجلات دوست کودکانمجله کودک 132صفحه 12