مجله کودک 132 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 132 صفحه 11

نوید: «زود باش تماشا کن چیزی به آمدن بابا نمانده». بابا که رسید امانش ندادیم. از سر و کولش بالا رفتیم و تولدش را تبریک گفتیم. او خودش هم نمی دانست که امروز روز تولدش است بابا اولش گیج، بعدش هم کلی ذوق زده شد. آذین بندی هایی را که کرده بودیم نشانش دادیم. بابا خیلی خوشحال شده بود و چشم هایش برق می زد. از فرصت استفاده کردم و گفتم: «بابا، می شود لطفا پول بدهید تا برویم برایتان هدیه روز تولد بخریم؟» بابا: «بله، البته، البته». نوید: «مامان جان، بدون که برویم هدیه بخریم». مامان: «قبلا که گفتم پول بی ...» ناهید: «چی؟ بابایتان پول داد تا بروید و برایش هدیه تولد بخرید؟ واقعا که! آخر کی دیده که ...» مشکل پول که حل شد مشکل راضی کردن مامان شروع شد. اما این قدر من گفتم و ناهید گفت تا عاقبت ... حدود یک ساعت بعد برگشتیم. همراه با دو هدیه قشنگ. نوید و ناهید: «بابا تولدتان مبارک. ببینید برایتان چه ها خریدیم، خوش به حالتان!» مامان: «سلام آقا.» بابا: «علیک سلام خانم. شما تولدم را تبریک نمی گویید. بیا با هم کادوهایم را باز کنیم. امروز عجب روز خوبی است ها!» مامان: «ای آقا، شما هم دلتان خوش است». - : «ای بابا، این که دیگر حسودی ندارد خانم. انشاء الله یک روز هم تولد برای شما می گیریم». - : «حسودی کدام است؟ فقط این را بگویم که من در این خریدها هیچ نقشی نداشتم. بچه ها نگذاشتند که من حتی ... اصلا خودتان بروید هدیه های تان را باز کنید تا ببینید چه خبر است!» روی زمین هم خزندگان غول پیکری وجود داشتند که دایناسور نبودند. «دیمترودون» که هزاران سال قبل از دایناسورها زندگی می کرد. به گروه خزندگان قدیمی زمین تعلق داشت.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 132صفحه 11